Sunday, January 24, 2010

مادر کیانوش و کامران آسا: منتظرم کامران به خانه برگردد


مادر کیانوش و کامران آسا: منتظرم کامران به خانه برگردد

فکر می‌‌کنم سخت‌ترین کار برای یک فعال حقوق بشر رودرویی با مادر شخص بازداشت شده و صحبت کردن با اوست. این‌که بخواهی بدون در نظر گرفتن واقعیت تلخ موجود، در چنین شرایطی فقط حرف‌های امیدوار کننده بزنی تا از نگرانی یک مادر نسبت به وضعیت و آینده فرزندش بکاهی اصلاً کار آسانی نیست. هر چه تلاش کنی باز هم نتیجه‌ی مطلوب حاصل نمی‌شود. چون او یک مادر است و تو یک فعال حقوق بشر یا یک دوست، که هر چقدر هم نزدیک باشی از درک احساس مادرانه‌‌ او عاجزی.

سخت‌تر از این اما رودرویی با مادری‌ست که عزادار فرزند جان‌باخته‌اش است و از این مصیبت داغی سنگین بر دل دارد. این‌جاست که حتی امیدوار کننده‌ترین واژه‌ها و جملات نیز در برابر آه سرد و قطره اشک این مادر رنگ می‌بازد. او دیگر نگران وضعیت و آینده فرزندش نیست تا بخواهی به وی امیدواری دهی. حال اگر نخواهی از سر استیصال به جملات تکراری "خدا صبرت بدهد" و "خدا حقش را بگیرد" و... پناه ببری، باید سکوت کنی تا این‌بار فقط مادر از ظلم و دردی که بر او رفته بگوید، شاید کمی آرام گیرد.

حالا این درد و نگرانی یکجا در مادر کیانوش و کامران آسا جمع شده و رودررویی با این مادر نیز که یک پسرش در سینه‌ی خاک است و آن دیگری در کنج زندان، سخت‌تر است. به اصرار می‌توانم برای نیمی از روز هم که شده از خانه‌ای که در و دیوارش را از عکس‌های کیانوش و کامران پوشانده خارج سازم. اما انگار در خانه‌‌ی ما و همه جای دیگر بر روی هر چیزی که در مقابل دیدگانش قرار می‌گیرد اسم پسرانش حک شده است. هر چه می‌بیند یا می‌شنود و حتی غذایی که می‌خورد بهانه‌ای‌ست برای یادآوری کیانوش شهید و کامران دربند.

ـ ـ ـ

روز: آخرین وضعیت کامران را از مادرش جویا می‌شوم. کامران آسا برادر دانشجوی جان باخته کیانوش آسا روز 16 آذر، زمانی که قصد داشت برای شرکت در مراسم بزرگداشت برادرش وارد دانشگاه علم و صنعت شود، توسط مأموران نیروی انتظامی بازداشت شد.

فاطمه فلاح می‌گوید: در این مدت به جز روزهای تعطیل، دخترم که دانشجوی دانشگاه تهران است، درس و کلاسش را ول کرده و برای پیگیری کار برادرش هر روز به دادگاه انقلاب و پزشکی قانونی و زندان مراجعه می‌کند. خودم هم تا حالا سه بار به تهران رفته‌ام و یک بار توانستم کامران را در دادگاه انقلاب ببینم. او بیش‌تر از این‌که نگران خودش باشد، ناراحت من و خواهرانش بود.

قاضی شعبه‌ی 28 دادگاه انقلاب تهران همان روز قرار بازداشت کامران را تایید کرد. هر چه اصرار و خواهش کردم فایده‌ای نداشت. گفتم من یک پسرم را از دست داده‌ام، روا نیست که با من این طور رفتار بکنید و پسر دیگرم را هم بگیرید و به زندان بیاندازید. گفتند خانم شما فکر می‌کنید پسرتان را ما کشته‌ایم؟!

طی این مدت کامران هر دو روز یک بار تماس تلفنی می‌گیرد. 10 روز پیش هم بالاخره دخترم به همراه آقای صالح نیکبخت که وکیل پرونده کیانوش است و در حال حاضر وکالت کامران را هم قبول کرده، توانستند او را در زندان ملاقات کنند.

کامران ناراحتی قلبی دارد و به همین خاطر از خدمت معاف شده، تحمل وضعیت و شرایط زندان برایش سخت است. مخصوصاً الان که از اوین به قزل حصار منتقل شده و این زندان به لحاظ بند محل نگهداری و شرایط بهداشتی وضعیت مناسبی ندارد.

ما قبلاً گواهی پزشک همراه با تاییدیه اداره نظام وظیفه را برای دادگاه بردیم و خواستیم تا کامران را به خاطر بیماری‌اش آزاد کنند. اما گفتند باید پزشکی قانونی تایید کند. بعد از کلی دوندگی و نامه نگاری از دادگاه به زندان، بالاخره هفته‌ی پیش کامران را برای معاینه برده بودند. پزشکی قانونی هم تایید کرده است که پسرم بیماری قلبی دارد و نمی‌تواند شرایط زندان را تحمل کند.

قاضی پرونده به دخترم گفته بود در صورت تایید پزشکی قانونی کامران را آزاد خواهند کرد. من به قولی که آقای قاضی داده امیدوارم و این هفته منتظرم تا کامران به خانه برگردد.

No comments:

Post a Comment