Sunday, November 4, 2012

Nasrin Sotoudeh e altre 9 Donne corraggiose iraniane prigioniere politiche in sciopero della fame In Carcere Evin

Nasrin Sotoudeh Avvocata iraniana e difensore dei diritti umani è in sciopero della fame dal 17 Ottobre 2012. A lei è stata vietata vedere i suoi famigliari e non c'è nessuna notizia da lei. Altre donne prigionire politiche sono in sciopero della fame dal 02.11.2012 per matrattamento e per atte offensive verso loro dalla parte dei carcerieri loro chiedono che il capo del carcere chiede scusa a loro e che mai succede atti del genere a loro.
Mahsa Amrabadi
Bahareh Hedayat
Raheleh Zokaee Zhila Bbaniyaghoub
Nasrin sotoudeh
Hakimeh Shokri
Shiva Nazar Ahari
Zhila Karamzadeh

Sunday, October 7, 2012

دهم اکتبر روز جهانی مبارزه علیه اعدام را گرامی داریم

دهم اکتبر روز جهانی مبارزه علیه اعدام را گرامی داریم! در جهان، پس از چین، جمهوری اسلامی ایران مقام دوم را در کشتار انسان ها بصورت مجازات اعدام دارا می باشد. این حکومت حیات خود را با اعدام مقامات حکومتی گذشته آغاز کرد. آن ها در بیدادگاه های چند دقیقه ای به مرگ محکوم و بی درنگ اعدام شدند. دهم اکتبر روز جهانی مبارزه علیه اعدام است. نخستین بار در سال ۲۰۰۳ در اروپا این روز بعنوان اقدامی در دفاع از حرمت انسانی، « روز جهانی علیه اعدام» نامیده شد. اعدام از دوران بربریت بعنوان نوعی انتقام گیری حاکمین، متداول بوده و در دوران های بعد به آن لباس تنبیه مجرم برای جلوگیری از تکرار جرم هم پوشاندند. همچنین در طول تاریخ، اعدام برای نابود کردن و ترساندن مخالفین حکومت ها بطور وسیع بکار رفته است. اعدام یکی از شنیع ترین اعمالی است که دولت ها علیه مجرمین انجام می دهند. به رغم تاکید و اصرار مدافعین این حرکت ضد انسانی، هیچ مدرک و دلیلی از تاثیرگذاری اعدام در کاهش جرایم موجود نیست. اعدام نه تنها موجب جلوگیری از جرم نشده، بلکه باعث تداوم و تشدید چرخه خشونت در جامعه است. در حقیقت، اعدام قتل انسانها بدست حکومت گران به نام "عدالت قضائی" است و بس. در جهان، پس از چین، جمهوری اسلامی ایران مقام دوم را در کشتار انسان ها بصورت مجازات اعدام دارا می باشد. این حکومت حیات خود را با اعدام مقامات حکومتی گذشته آغاز کرد. آنها در بیدادگاه های چند دقیقه ای به مرگ محکوم و بی درنگ اعدام شدند. در ۳۴ سال حیات این حکومت، ماشین اعدامی که در پشت بام مدرسه رفاه و با نظارت مستقیم خمینی به کار افتاد، بیش از هزاران نفر از دگراندیشان و مردم عادی را بعنوان «محارب با خدا» و «مفسد فی الارض» با تیرباران، به دار آویختن و سنگسار در کام خود فروبرده است. طبق آمار سازمان عفو بین الملل در طی سال ۲۰۱۱ تعداد ۳۶۰ نفر رسما و ۲۷۴ نفراعلام نشده و در مجموع ۶۳۴ نفر در ایران اعدام شده اند. اضافه بر آن، صدور دستِ کم ۱۵۶ حکم تازه اعدام رسماً تایید شده است. در میان محکومین و اعدام شدگان تعدادی کودک که کمتر از ۱۸ سال داشتند گزارش شده است که از جمله آنان می توان از شایان امیدی، علیرضا ملاسلطانی و دو نوجوان دیگر در بندرعباس نام برد. جمهوری اسلامی ایران در اعدام نوجوانان زیر ۱۸ سال یکی از خون خوارترین رژیم های عصر کنونی می باشد. در قوانین قضایی جمهوری اسلامی معیار سنی برای اعدام وجود ندارد. جمهوری اسلامی ایران از اعدام بعنوان یکی از اصلی ترین حربه ها علیه مخالفین سیاسی خود بهره برداری کرده و می کند. فقط در طی تابستان ۶۷، بیش از ۴۰۰۰ نفر از زندانیان سیاسی ایران پس از چند دقیقه حضور در برابر «هیئت های تفتیش عقاید»، به چوبه های دار آویخته شدند. از نظر کشتار دگراندیشان، حکومت اسلامی ایران مقام نخست را در عصر کنونی داراست. ما به مناسبت فرارسیدن دهم اکتبر روز جهانی مبارزه علیه اعدام، بار دیگر خواستار لغو اعدام و قوانین قصاص، در ایران برای همیشه هستیم و تاکید می کنیم که تمام مجرمین کیفری محکوم به اعدام باید دوباره در دادگاه های عادلانه محاکمه شوند و مجازاتی انسانی و مطابق باآخرین یافته های علوم انسانی و جامعه شناسی و هم چنین متناسب با جرم مرتکب شده برای آنها در نظر گرفته شود. ما خواستار توقف ماشین کشتار دگر اندیشان در ایران بوده و از تمام سازمان ها، گروه ها و شخصیت های جهانی می خواهیم از این خواست بحق و انسانی ما حمایت کنند. ما خواستار آزادی بی قید و شرط تمام زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. ما خواستار لغو احکام جاری اعدام همه زندانیان سیاسی از جمله: رشید آخکندی، منصور آروند، جابر آلبوشوکه، مختار آلبوشوکه، عبدالرضا امیر خنافره، شریفی امیر معاوی، سید سامی حسینی، غلامرضا خسروی سوادجانی، سمکو خورشیدی، هادی راشدی، انور رستمی، عبدالوهاب ریگی، مهر الله ریگی، حبیب ریگی نژاد، عبدالغنی زنگی زهی، هوشنگ رضایی، عبدلله ‌سروریان، مصطفی سلیمی، نوید شجاعی، هاشم شعبانی نژاد، عبدالرحیم صحرازهی، شهاب عباسی، غازی عباسی، رحمان عساکره، محمد علی عموری، ابراهیم عیسی پور، عبد الرضا قنبری، حبیب الله‌ گلپری پور، حبیب الله ‌لطیفی، عبدالامیر مجدمی، عزیز محمدزاده‌، سید جمال محمدی، زانیار مرادی، لقمان مرادی، شیرکو معارفی، بختیار معماری، سیروان نژاوی، على نعامی، سلمان میایی، خواستار اعتراض مجامع بین المللی به این قوانین ضد انسانی در جمهوری اسلامی هستیم. ما تمام نهادهای حقوق بشری را در حمایت از این خواسته ها، به کمپین جهانی علیه اعدام دعوت میکنیم. همبستگی برای حقوق بشر در ایران امضا کنندگان: اتحاد برای ایران ـ بلژیک اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی درایران ـ آمریکای شمالی اتحاد برای پیشبرد سکولاردموکراسی در ایران ـ نیویورک اتحاد برای پیشبر سکولاردموکراسی درایران ـ لوس آنجلس اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران ـ واشنگتن اتحاد برای پیشبرد سکولاردموکراسی در ایران ـ شیکاگو اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران ـ اورنج کانتی کالیفرنیا اروپرس ـ بلژیک انجمن حقوق بشرودموکراسی ـ هامبورگ انجمن همبستگی ایرانیان ـ دالاس انجمن حقوق بشرجنوب کالیفرنیا کمیته مستقل ضد سرکوب شهروندان ایرانی ـ پاریس بنیاد اسمائيل خوئی ـ آتلانتا حامیان مادران پارک لاله ـ لوس آنجلس/ ولی حامیان مادران پارک لاله ـ دورتموند حامیان مادران پارک لاله ـ ژنو حامیان مادران پارک لاله ـ ایتالیا حامیان مادران پارک لاله ـ کلن کانون ایران آزاد کانون حقوق بشر سیمرغ ـ دورتموند جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران – اتریش جمعیت دفاع از حقوق مردم ایران ـ اتریش جنبش سبز کاردیف ـ انگلیس حنبش سبزلندن ـ انگلیس جنبش آذربایجان برای پشتیبانی از این حرکت با ایمیل زیر تماس بگیرید free.iran.for.all.iranians@gmail.com

Saturday, July 28, 2012

Narges Mohammadi in un contatto telefonico a suoi famigliari ha detto: Ho perso la mia vista per 5 giorni e ho chiesto il ritorno al Carcere

Ho perso per 5 giorni la mia vista e ho chiesto di ritornare in carcere. Nargess Mohammadi vice Presidente del Centro dei difensori dei diritti umani in un contatto telefonico ha detto ai suoi famigliari che lei è stata trasferita nuovamente, dopo 12 giorni di ricovero in ospedale, nella prigione di Zanjan. Lei riferisce che dopo una caduta ed un grave trauma al viso nella prigione, il medico ha insistito per il suo trasferimento al ospedale di Vali Asr, nel riparto del neurologia. Lei aveva perso per cinque giorni la sua vista. Lei è stata trasferita dopo cinque gironi dall'ospedale di Vali Asr in un altro ospedale; nell'ospedale, durante la notte fino alle 7 del mattino le sue mani venivano legati al letto con la catena. Lei è stata sotto controllo continuo nella stanza da una guardia donna, e fuori della stanza da una guardia uomo. Una tenda molta spessa e grossa le impediva di vedere qualsiasi cosa dall'esterno. L'impossibilità di vedere i suoi figli durante il ricovero, ha fattosi che Narges chiedesse ripetutamente di ritornare in prigione. Lo stress psicologico era così grave che lei per due volte ha avuto una "paralisi temporanea", una volta della durata di 6 ore. Lei doveva prendere al giorno dal 10 a 15 pillole per la grave compromissione della sua salute. Narges Mohammadi per i suoi gravi problemi di salute non deve rimanere in carcere. Per il rilascio di Nargess, per motivi di salute, le autorità chiedono una cauzione di 6 miliardi di Rial, invece di 5 miliardi chiesti precedentemente. Narges Mohammadi è in carcere con le persone che hanno commesso reati gravi come prostituzione, traffico di droga ed omicidio. L'attuale crisi sociale in Iran è la causa della maggiore diffusione di questo tipo di reati; la convivenza nella prigione con queste persone può essere molto pericolosa per la vita di Nargess. Narges Mohammadi dice sempre : difendere i diritti umani non è un reato. Il suo trasferimento dal prigione Evin al prigione di Zanjan è illegale. Narges Mohammadi in precedenza aveva detto: "quello che è succeso a Zahra Kazemi e Hoda Saber in carcere sta succedendo anche a me". Lei in una lettera aveva scritto che le autorità carceraria saranno responsabili della sua morte .

Thursday, June 14, 2012

اخلاق و حقوق بشر، سخنرانی خذیجه مقدم بمناسبت سه سالگی بعد از انتخابات در شهر کلن الملن

موضوع اخلاق و حقوق بشر را ازاین روی به مناسبت سومین سالگرد جنبش سبز و بزرگداشت یاد و خاطره ی، مهندس سحابی – هاله سحابی و هدی صابر ، برگزیده ام ، که ،از طرفی ، به نظر من ، هر سه ی این عزیزان انسان های اخلاق مداری بودند واز طرف دیگر ، به اخلاق مدار بودن شورای سبز امید نقد دارم . یاد همه ی شهدای راه آزدای – عدالت و برابری گرامی باد ! من هم مثل بسیاری از هم نسلان خودم که در خانواده های سیاسی - غیر مذهبی رشد کرده اند، متاسفانه فرصت آشنایی و معاشرت با دوستان ملی – مذهبی را کمتر داشته ام و به طور مشخص می توانم بگویم از دوازده سال پیش و در جریان کنفرانس برلین بود که از نزدیک با این دوستان آشنا شدم و ارادت خاصی به آنان پیدا کردم و بعد ها در جریان هم اندیشی زنان و شورای ملی صلح و مادران صلح، این ارادت بیشتر شد. در کنفرانس برلین ، برایم باور کردنی نبود که یکی از بزرگ مردان تاریخ سیاسی ایران ،آقای مهندس سحابی ، چنین فروتن و متواضع ، بر روی ، نقاط مشترک ما ، تکیه و پافشاری کند و باورم نمی شد ، یک روحانی ، مثل آقای اشکوری بتواند در این حد ، دگراندیش باشد .و بعد تر در مادران صلح وقتی با قلب بزرگ هاله آشنا شدم که برای همه می تپید . فضای بسته ی گفتگو، آشنایی با این عزیزان را از من و امثال من دریغ کرده بود. ذکر یک خاطره ،از اخلاق مداری هاله ، با تعاریف امروزین اخلاق از فیلسوفان معاصر ،به عنوان یک مصداق عینی ، خالی از لطف نیست . یک روز زمستانی در جلسه مادران صلح بودیم که از زندان اوین ، شهلا جاهد که خودش هم بعدا اعدام شد به من تلفن زد که راحله زمانی یکی از زندانیان زیر حکم قصاص را به قرنطینه برده اند و فردا صبح اعدام اش خواهند کرد . من که در جریان حکم راحله بودم و پیش از آن هم برای اثبات بیگناهی اش به کمک برخی از دوستانم ، تلاش هایی کرده بودم از جمله ، آقای تقی رحمانی که مرا با دوستان اش در تبریز و اردبیل و سراب مرتبط کرده بود تا حداقل بتوانم رضایت خانواده مقتول را بگیرم ، موضوع را در جلسه با بغض گفتم ، داشتم به سرعت خارج می شدم که هاله با همان صورت مهربانی که سیرت اش را هم نشان می داد ، جلو آمد و در حالی که داشتم کفش هایم را می پوشیدم گفت : تو خیلی انسان خوبی هستی ولی من نمی دانم چرا از قاتل ها دفاع می کنی . من که بغض ام بیشتر شده بود، با گریه به او گفتم : راحله قاتل نیست .قاتل دیگرانند و گفتم : بعدا برایت توضیح می دهم و به سرعت از آن جا خارج شدم . هاله حتی در یکی از شعرهایش به طنز مرا به عنوان " حامی زن قاتلان" معرفی کرده است . ولی بعد از چند روز، وقتی داستان راحله را برایش تعریف کردم با چشمانی غمگین به من نگاه کرد و گفت باید بیشتر در این زمینه کار کنیم و یک سال بعد ، تهیه ی پیش نویس بیانیه ی مخالفت با اعدام از طرف مادران صلح را او به عهده گرفت . می خواهم بگویم هاله وقتی با واقعیتی، روبرومی شد، فرا ایدئولوژی و فراسازمانی رفتار می کرد و خودش رای صادر می کرد . برای هاله خودی و غیر خودی مفهومی نداشت . و به عبارت درست تر ، دیگری را هم به رسمیت می شناخت و این نشانه ی اخلاقی بودن هاله بود. هدی صابر هم حتمن چنین انسانی بوده ، البته من از نزدیک با ایشان آشنا نبودم ولی به واسطه ی همکاری و دوستی با فیروزه صابردر انجمن زنان مدیر کارآفرین باور دارم که ایشان هم انسان با اخلاقی با معیارهای امروزین بوده اند و انسانیت خود را فدای ایدئولوژی یا سیاست نکرده اند و برای همین در دل مردم جای داشتند و دارند. چند روز پیش مطلبی با عنوان " نسل در حال انقراض ؟ " از آقای اشکوری می خواندم و بسیاری از نکات آن برایم جالب بود. چون هردو متعلق به یک نسل هستیم ، خاطرات مان از نسل گذشته ی خود تقریبن مشترک است با این که ، در دو فضای کاملن متفاوت از هم رشد کرده ایم . من هم مثل آقای اشکوری از وقتی که خودم را شناختم انسان های شریف و درستکاری را درکنار خود دیدم وکار و زندگی ام ، تا این لحظه هم تحت تاثیرآموزش های آنان بوده است. آنانی که حتی بدون چشمداشتی ازپاداش بهشت ، جان و مال شان را در راه هدف شان که همان عدالت خواهی و آزادی و برابری بود ، نثار کردند. ولی از بین آنان ، کسانی در دل توده ی مردم هنوز جای دارند که ، همراه مردم ، کار و زندگی کرده اند و فراتر از ایدئولوژی وتعلق سازمانی ، با منش و مرام خود و با معیار های اخلاقی خودشان به دنبال واقعیت های موجود در جامعه بوده اند و چه بسا بیشتر به دین ومذهب و آیین و حزب و سازمان خود خدمت کرده باشند . یکی از دوستان جوان ام که به تازگی از پاریس برگشته بود و در آن جا با آقای تاجیک ملاقات کرده بود ، می گفت : اگر آقای تاجیک مسلمان است و این مسلمانی است ، من هم مسلمان ام . ودقیقن به همین شکل بود که ما از جوانی ، جذب پدران و مادران و رفقایمان شدیم . وقتی ، جز، راستی و درستی وعشق و دلسوزی و کار و زحمت ، چیزی ندیدیم . متاسفانه،عکس این اتفاق در سطح وسیعتری هم رخ داده است که افراد جامعه از هرچه مسلمانی وفعالیت سیاسی و مارکسیسم وفمینیسم و حقوق بشر، گریزان شده باشند و می بینیم که بی اخلاقی در جامعه ایرانیان چه در داخل ایران و چه در خارج از کشور ،به چه میزانی رشد کرده است . و غم انگیزتر آن که بیشتر از جانب کسانی که ادعای دفاع از حقوق بشررا دارند و سنگ عدالتخواهی و آزادیخواهی و برابری را به سینه می زنند .مشاهده می شود ، والبته به درستی که آنان در ویترین جامعه قرار دارند و همواره مورد قضاوت مردم اند . من ، گاهی از این همه ادعا و از این همه بی اخلاقی شوکه می شوم ، وقتی می بینم ، یک مدافع حقوق بشرکه بیش از بیست سال در خارج از کشور زندگی کرده اند ، هنگام دریافت جایزه ی حقوق بشر ، حتی در بین شهدا و جان باختگان گروه ها و احزاب سیاسی مختلف تبعیض قائل می شود تا به رسد به ، جان به دربردگان آن احزاب و سازمان ها . غمگین می شوم و باور نمی کنم ، چه طور یک نفر با دستبند سبز، خود را نماینده جنبش سبز می داند ، ولی حاضر نمی شود در کنار یک هموطن بهایی در جلسه ای بنشیند و چه طور به خود اجازه می دهد به ملیت ها و اقوام توهین کند وزنان و اقلیت های جنسی دیگر را به دیده ی تحقیر بنگرد. و چه غم انگیز است وقتی میهن پرستانی را می بینم که از طریق " دخالت بشر دوستانه " ، در انتظار نجات ایران هستند. و وامصیبتا از دست کسانی که ، با حقوق بشر ، به قیمت خون جوانان ایران معامله می کنند و از هر وسیله ای برای رسیدن به هدف خود که جز ، قدرت و ثروث ، چیز دیگری نیست ، استفاده می کنند . من قصدم از عنوان کردن این بی اخلاقی ها ، نه ، درد دل است ، نه گله گزاری ونه افشاگری . می خواهم بگویم ،اگر ما ، مدافعان حقوق بشر ، بدون مصلحت اندیشی سیاسیون به مساله اخلاق و حقوق بشر،و مصداق های عینی آن ، بیشتر بپردازیم و آن را باز تعریف کنیم ، شاید فرصت کمتری برای بی اخلاقی های رایج باقی بماند ،و معتقدم که اعلامیه جهانی حقوق بشر، به رغم انتقاداتی که به درستی به آن وارد است ، هنوزدر کشورهایی چون ایران که حتی حکومت مداران آن، سنگ اخلاق و کرامت انسانی را به سینه می زنند، جهت دفاع از حقوق انسان ها کاربرد دارد و می توان وباید از آن استفاده کرد. میراث تاریخی اخلاق به نظر می رسد یکی از دلایلی که مانع بازتعریف اخلاق در جامعه می شود ،میراث تاریخی و فرهنگی غنی ای ما ایرانیان در مورد اخلاق است .افتخاری که به کتیبه های 2570 سال پیش داریم، از جمله کتیبه ی معروف کوروش که آروز کرده ، خداوند مردم ایران را از: دروغ و خشکسالی و دشمن ، مصون بدارد .( حالا چه طور آن امپراطوری عظیم توانسته بدون دروغ به وجود بیاید وگسترش پیدا کند ، جای سوال دارد ، که بحث دیگری است ). و یا چون میراث دارآیین زرتشت هستیم و به پندار نیک ، گفتار نیک و کردار نیک ، مفتخریم ، نیازی نیست به موضوع اخلاق بپردازیم و نیک و بد را باز تعریف کنیم وچون وارث یک فرهنگ و تمدن کهن هستیم ، همه چیز را می دانیم و نیاز به تعاریف جدید هم نداریم . اخلاق و حقوق بشر در منشورسبز سومین سالگرد جنبش سبز است و هوادران جنبش ، برنامه سومین سالگرد جنبش سبز را تدارک دیده اند و تعداد ی از افراد همراه جنبش سبز را با تفکر سیاسی متفاوت و ایدئولوژی های مختلف دعوت کرده اند که در جای خود ، حرکت بسیار مبارک وامیدوار کننده ای است . ولی یک هوادار جنبش سبز در سطح رهبری ، باید به میثاق هایی که در جریان جنبش با مردم و سران جنبش در بند ، بسته است ، وفادار باشد . یکی از آن میثاق ها ، منشور سبز است که پس از تدوین آن تو سط آقای موسوی ، در اختیار بیش از صد نفر از صاحب نظران و اندیشمندان قرار گرفت ولی طبق ادعای خود منشور، این منشور ناقص است .در بخش " اصول مسلم و بنیادین حقوق بشرمنشور " آمده است : " متاسفانه به علت امنیتی بودن فضای اجتماعی ، تلاش در این مرحله به انجام نظرخواهی محدود بوده و امید آن که با بهره گیری از خرد جمعی و خواست ملی ، منشور ، کامل و نقایص آن مرتفع گردد . " ولی تا به امروزیعنی در سومین سالگرد جنبش و عمر دوساله ی منشور ،دریغ از یک سطرکه به آن اضافه یا از آن کم شده باشد. در منشور سبز بیش از ده بار از حقوق بشر – اخلاق و دروغ نام برده شده ، بدون این که تعریفی از آنها ارائه شده باشد. در بخش اهداف جنبش از" پای بندی به اصول و ارزش های بنیادین انسانی ، اخلاقی "نام برده شده . ودر چشم انداز های بنیادین آمده است :" دیده بانی حقوق ملت و طرح راهکاربرای نظارت و هدایت عملی سیر حرکت جنبش از سوی همه فعالان و به ویژه صاحبان اندیشه و تجربه ،امری حیاتی است ...." و در بسیاری از بخش های آن به کرات از ملت یا همه ی ایرانیان نام برده شده است. من می خواهم از واژه ملت شروع کنم و پرسشی را مطرح کنم . این ملت یا همه ی ایرانیان چه کسانی هستند . واقعیت این است که ملت در درجه اول از زنان و مردان و اقلیت های جنسی تشکیل شده است .طبق آمارهای سازمان بهداشت جهانی که هم دولتمردان و هم روشنفکران از این آمار ها همیشه استفاده می کنند ،بیش از ده درصد از هر جامعه ای را اقلیت های جنسی یا جامعه ی ال. جی . بی . تی ها تشکیل می دهند که حداقل در ایران بالغ بر هفت میلیون نفر می شوند . وعلاوه بر این که هیچ گونه حقوقی ندارند و اساسا وجودشان هم انکار می شود . این جمعیت در تمام زمینه ها مشغول به خدمت اند . در زمینه های علمی – هنری – اقتصادی واجتماعی و ورزشی و غیره و چون اجازه ی بیان هویت جنسی خود را ندارند بیشتر از سایرهموطنان تحت ستم اند . هم از طرف خانواده ، هم از طرف جامعه و هم قانون مورد تبعیض شدید قرار دارند ومتاسفانه دوستان حقوق بشری هم ، تابو های موجود را نمی شکنند . امیدوارم ، دوستان ، با تکرار بحث های همیشگی ، بر من خرده نگیرند که" در جامعه ای که زنان حقوق برابر ندارند ، چه جای صحبت از اقلیت های جنسی است ؟ گام به گام باید پیش رفت و زمان طرح این مسائل هنوز نرسیده است ."و همان استدلال های انقلابی سی سال پیش که هر انتقادی را خفه می کردند ،تا آب به آسیاب امپریالیسم ریخته نشود. از بحث پذیرفتن و انکار نکردن این اقلیت بزرگ جامعه تا حقوق برابرآنان نمی دانم چند صد سال در ایران فاصله خواهیم داشت ولی مگر تا رفع تبعیض از زنان و حقوق برابر وجود و حضور زنان در جامعه ،انکار می شود ؟ تابو ها را باید شکست . خبر موثق دارم یکی از دوستان مبارزمان در همین چند سال اخیر که زندانی بود و در مقابل اعترافات دروغین علیه خودش توسط بازجوها مقاومت می کرد ، وقتی بازجو به او گفت اگر توبه نامه را امضا نکنی ، اعلام خواهیم کرد که پسرت همجنس باز است ، او را در زندان شکست و توبه نامه امضا کرد . من البته این عزیز را درک می کنم ولی می خواهم بگویم شکستن این تابو ها مثل تابو های دیگرکه شکسته شد ، آن قدر ها هم که ما فکر می کنیم سخت نیست . شاید برخی از دوستان فکر کنند چون یک سالی است از ایران خارج شده ام ، شرایط ایران را فراموش کرده ام و در فرهنگ غرب ذوب شده ام و یا با افکار دایی جان ناپلئونی مرا متهم خواهند کرد. ولی مثال دیگری دارم . در یکی از احضارهای من به ستاد پیگیری وزارت اطلاعات در سال 88 به خاطر تجمع مادران در پارک لاله برای دادخواهی، بازجوی پرونده به عنوان تهدید از من پرسید : "چرا از هم جنس بازها حمایت می کنی ؟"( فیلم مصاحبه ی یک فیلمساز با من به دست ماموران اطلاعاتی افتاده بود که در آن فیلم من به پرسش فیلمساز در این زمینه پاسخ داده بودم ) . گفتم : من از همجنس بازها حمایت نمی کنم من از همجنسگراها حمایت می کنم ، چون مدافع حقوق بشرم و آنها هم بشرند . شاید چون من زن بودم ، بازجو ،سرش را پایین انداخته و سرخ شده بود و ترجیح داد در مورد این مساله دیگر با من صحبت نکند .می خواهم بگویم اگر ما خودمان اعتقاد به حقوق برابر همه ی انسان ها داشته باشیم، حتی می توانیم تهدید ها را تبدیل به فرصت کنیم و تابو ها را بشکنیم. وقتی منشورسبز ، ادعای دیده بانی حقوق ملت را دارد و از حقوق ملت ،آزادی دین و مسلک و مرام ، صحبت می کند و ازمقاومت جدی در مقابل تبعیض های قومی ، جنسیتی ،طبقاتی و مذهبی می گوید، باید به طور مشخص ، همه ی ملت : زن ، مرد ، اقلیت های جنسی – اقلیت های مذهبی – ملیت ها و اقوام مختلف –و مشخصن ،هموطنان بهایی و نوکیشان مسیحی را به رسمیت بشناسد . باید به طور صریح تعریف خود را از دین و مسلک و مرام مشخص کند و مقاومت در برابر تبعیض های جنسیتی را روشن کند وبراساس واقعیت های موجود در جامعه ، اخلاق مدار باشد . آقای خمینی گفتند : مارکسیست ها آزادند و بعد دستور دادند گردن هر که را که گفت من مارکسیست ام بزنند .در این منشورکه حتی اشاره ای به حقوق آنها نشده است چگونه ادعای دیده بانی حقوق ملت را دارد ؟ و حق خانواده های کشته شدگان حوادث اخیر – مفقودان و مجروحان و جان باختگان دهه 60 چه می شود. مادران داغدیده ، مادران عزادار ، فضایی برای بیان خواسته هایشان پیدا خواهند کرد ؟ آزادی بیان شامل مادران خاوران نیز خواهد شد ؟ کمیته های حقیقت یاب غیر دولتی ، اجازه ی فعالیت خواهند داشت ؟ آزادی احزاب برای چه گروه هایی است؟ آیا زبان مادری ما به رسمیت شناخته خواهد شد؟ و پرسش های دیگری که مردم در طی این سه سال بارها و بارها تکرار کرده اند ومن به عنوان یک عضو کوچک از آن جامعه بدون این که نمایندگی گروهی را داشته باشم ، می خواهم ،صدای آنها را فریاد بزنم تا شاید شنیده شود . در منشور سبز از" حل مسالمت آمیز مناقشات ملی ، منطقه ای و صلح طلبی جهانی ..." صحبت شده . موضع سران جنبش سبز در قبال انرژی هسته ای باید برای هوادران جنبش روشن باشد . آیا انرژی هسته ای حق مسلم مردم ایران و جهان است ؟و به طور کلی آیا محیط زیست سالم یک حق بشری است ؟ و با طرح ،این پرسش ها و بسیاری پرسش های دیگرو تولید گفتمانی در بین هوادران خاموش جنبش سبز ،و استفاده از تجربه جنبش زنان در ایران ، می توان ،خون تازه ای به شریان های جنبش وارد ساخت ، تا جنبش زنده بماند . تجربه زنان در جنبش برای پیشبرد اهداف جنبش سبز می توان از تجربه جنبش زنان استفاده کرد و من می خواهم کوتاه ذکر کنم که فعالان زن در ایران به ویژه پس از کنفرانس جهانی زن در سال 1995 در پکن ، که دغده های زنان در 12 محور : حقوق زنان –زنان و آموزش – زنان و بهداشت – زنان و اقتصاد – زنان و سیاست – زنان و فقر –زنان و مناقشات جنگی و...طبقه بندی شد ، حول محورهای یاد شده ، به صورت سازمان یافته ای کار کردند . ولی در دوران اصلاحات و با باز شدن نسبی فضای جامعه برای فعالیت های مدنی ، زنان، این هوشمندی را داشتند که ائتلافی از بین همان فعالان "هم اندیشی زنان " را تشکیل دهند و فعالان زن ،توانستند ،برای اولین بار در ایران با هر ایدئولوژی و تفکر سیاسی گرد هم بیایند و مسائل و تبعیض ها و نابرابری ها علیه زنان را با تظاهرات خیابانی در 22 خرداد 84مقابل دانشگاه تهران و در سالگرد آن در میدان هفت تیر عمومی کنند و پس از آن با حرکت کمپین یک میلیون امضا برای تعییر قوانین تبعیض آمیز، مطالبات زنان را به گفتمانی عمومی در جامعه ، تبدیل کنند .این رویدا مهم ، آسان به دست نیامد . فعالان زن در جریان این حرکت ،گاه ، در کنار هم و شانه به شانه ی هم حرکت کردند و گاه در مقابل هم ایستادند و گفتمانی دیگر را طرح کردند . انتخاب ساختار افقی کمپین ، برای اولین بار در ایران و اجرایی کردن آن هم ،کار ساده ای نبود .برخی فعالان که رهبری جنبش زنان را از آن خود می دانستند یا به صورت جدی ، به کمپین ، نپیوستند و یا در عمل نتوانستند ، تحمل کنند ، دختر جوانی که تازه از گرد راه رسیده ، ساختار شکنی کند وآنان را مورد انتقاد قرار دهد و بعد از مدتی از کمپین خارج شدند ولی از تجربیات خود در فضا و مکانی دیگر مانند همگرایی زنان در انتخابات ریاست جمهوری استفاده کردند و با همان ساختارپیش رفتند . خوشبختانه از این دستاورد جنبش زنان ، در جنبش سبز نیز به خوبی استفاده شد و در منشور سبز به ساختار افقی اشاره شده است که امید است در عمل نیز چنین باشد. حرکت سیال و افقی کمپین ، جنبش زنان را چنان پیش برد تا جایی که به قوی ترین جنبش مدنی قبل از جنبش سبز تبدیل شد . نیرو و انرژی موتور حرکتی این جنبش مطالبات ملموس زنان بود و خیل عظیم زنان جوانی که بدان پیوسته بودند و با هویتی جدید برای از بین بردن تبعیض ها تلاش می کردند .و این تلاش ها به اشکال مختلف با همه ی فشارها و محدودیت ها ، همچنان ادامه دارد . جسارت زنان در بیان خواسته های روشن شان ، همواره ،رمز موفقیت آنان در حرکت های مدنی بوده است . وهمان طور که می دانیم در جریان جنبش سبز ، باز، زنانی برای دادخواهی خون ملت به پا خاستند و خود را مادر عزادر(پارک لاله ) همه ی فرزندان ایران نامیدند و با استفاده از تمام تجربیات شان به صورتی افقی و سیال و خواسته محور تا روز دادخواهی ایستاده اند . .در پایان می خواهم بگویم : تجربه ی کار و تلاش و مبارزه ی زنان در ایران ،می گوید، با اجرای بی تنازل قانون اساسی ، منشور ناقص سبز ،هم ، قابل اجرا نخواهد بود ولی با تغییر قانون اساسی و ارتقاء فرهنگ عمومی ، قطعن به حداقلی از خواسته های مان خواهیم رسید . همان طور که با تغییر قوانین تبعیض آمیز و ترویج فرهنگ برابری ، زنان به کف مطالبات خود دست خواهند یافت . خدیجه مقدم 21 خرداد 1391

Tuesday, June 12, 2012

سه سال پیگیری، بدون پاسخگویی! به مناسبت سه سالگی جنبش مردم ایران

http://www.mpliran.com/2012/06/blog-post_12.html سه سال پیش در چنین روزهایی میلیون ها نفر از مردم معترض به نتایج انتخابات و کسانی که از ظلم و جور و بی عدالتی و فقدان آزادی های مدنی و سیاسی و نداشتن حقوق اولیه شهروندی به تنگ آمده بودند، به خیابان ها آمدند تا تغییر را فریاد زنند، ولی پاسخ خواست بر حق انسانی شان چیزی جز سرکوب، بازداشت، شکنجه و در نهایت مرگ نبود. اما مردم به خروش آمده از این همه ظلم و بیداد بر خواست های خود ایستادند و خیابان ها را به عرصه مبارزه برای رسیدن به خواست های حقوقی خود بدل کردند. این موج خروشان مردمی که سال ها از نبود آزادی و تبعیض و بی عدالتی و نابرابری به تنگ آمده بود، به یکی از جنبش های تاثیرگذار در تاریخ مبارزاتی مردم ایران تبدیل شد و توانست در مدت کوتاهی به مدد رسانه های مدرن به صدر اخبار جهان تبدیل شود. این سیل عظیم خواهان زندگی انسانی، به وحشیانه ترین شکل ممکن و با استفاده از پیشرفته ترین امکانات، سرکوب شدند و موجی گسترده از رندانیان سیاسی و عفیدتی و جان باخته و شهید را به مردم ایران تقدیم کرد. افراد زیادی از فردای نمایش انتخاباتی دستگیر شدند و به زندان افتادند و تا همین امروز نیز حجم بسیار بالایی از دستگیری ها ادامه دارد. در 23 خرداد یعنی فردای انتخابات میثم عبادی جوان رعنای ایرانی توسط یکی از مزدوران حکومتی کشته شد و این موج کشتار به زودی به شیوه اصلی مبارزه با مردم تبدیل شد. بنا بر روایت های تایید نشده تعداد دویست و اندی نفر از زنان و مردان جوان و گاهی میان سال در همان روز های اولیه کشته شدند ولی این اعمال غیر انسانی به اینجا ختم نشد. جنازه برخی از کشته شدگان پس از روزها و ماه ها جستجو به خانواده آنها تحویل داده شد، جنازه برخی هنوز تحویل داده نشده و در گورهای گمنام در بهشت زهرا دفن شده اند و جنازه برخی را نیز دزدیدند و به جای بسیجی جا زدند که صانع ژاله یکی از این موارد است؛ از برگزاری آزادانه مراسم یادبود خانواده ها برای عزیزانشان جلوگیری به عمل می آورند؛ مدام به بهانه های مختلف آنها را تهدید تلفنی یا احضار یا بازداشت می کنند؛ به شکایت های آنها پاسخ درستی نمی دهند؛ آنها را به اشکال مختلف از پیگیری پرونده باز می دارند؛ سایر اعضای خانواده را تهدید می کنند؛ و بدتر از همه اینکه تا به حال هیچ مقام مسئولی پاسخ رسمی به ساده ترین پرسش های این خانواده ها نداده است. ما خواهان محاکمه و مجازات آمران و عاملان تمامی کشتارهای صورت گرفته در جمهوری اسلامی هستیم و می خواهیم بدانیم: چرا برای مهار مردم بی دفاع دستور تیر صادر شد؟ دستور تیر توسط چه کسانی و چه ارگان رسمی صادر شد؟ با چه اسلحه ای آنها را کشتند و چرا جنازه ها را بلافاصله به خانواده ها تحویل ندادند؟ چرا از مراسم یادبود آزادانه خانواده ها جلوگیری به عمل می آورند؟ چرا خانواده ها را مدام تهدید می کنند تا از پیگیری شکایات خود دست بردارند؟ چرا مسئولان شکنجه و کشتار زندان کهریزک را در دادگاه علنی محاکمه نمی کنند؟ جمهوری اسلامی نه تنها پاسخ پرسش های خانواده ها را نداده است، بلکه هر روز خانواده ها را از حق قانونی و حقوقی خود محروم می کند و مدام خانواده ها را تحت فشار و تهدید و احضار و زندان قرار می دهد. یکی از نمونه ها آقای مهدی رمضانی(پدر رامین رمضانی) است که در سال 1389 در بهشت زهرا، در مراسم یادبود امیر ارشد تاجمیر بازداشت و پس از دو ماه حبس موقت و بازجویی های طولانی و تهدید، در شعبه 28 دادگاه انقلاب، توسط قاضی مقیسه محاکمه و به سه سال حبس تعزیری محکوم شد و هم اکنون منتظر رای دادگاه تجدید نظر است. زندانیان و خانواده آنان نیز وضعیتی بهتر از خانواده های کشته شدگان ندارند. بخصوص شرایط به غایت غیر استاندارد و نبود تأمین های جانی و ایمنی و بهداشتی- درمانی برای زندانیان سیاسی و هم چنین شکنجه و آزار و اذیت ها و تهدیدهای مداوم زندانی یا خانواده اش برای اعتراف گیری، جان زندانیان را در معرض جدی قرار داده است. ما خواهان آزادی بدون و قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی هستیم و می خواهیم بدانیم: چرا انسان ها برای ساده ترین خواست انسانی خود بازداشت می شوند؟ چرا زندانیان را در وضعیت بلاتکلیف نگهداری می کنند و در سلول های انفرادی تحت شکنجه قرار می دهند؟ چه ارگانی بر نحوه بازداشت و نگهداری زندانیان سیاسی کنترل می کند؟ بر چه مبنایی قاضی می تواند حکم صادر کند؟ عدالت و بی طرفی قاضی چگونه بررسی می شود؟ چرا محاکمه زندانیان در دادگاه های علنی نیست؟ چرا زندانیان سیاسی دایم در حال اعتصاب غذا هستند؟ چرا عزت و احترام زندانی سیاسی مدام زیر پا گذاشته می شود؟ چرا برخی از زندانیان سیاسی در زندان های عادی نگهداری می شوند؟ چرا هر روز خبردار می شویم که یکی از زندانیان در زندان به طرز مشکوکی فوت کرده است؟ همچنین هر روز شاهدیم که زندانیان سیاسی و عادی در گوشه و کنار زندان های تهران و شهرستان ها اعدام می شوند و یا در شرف اعدام قرار دارند. ما با اعدام مخالفیم و برای لغو مجازات اعدام از قوانین کشورمان حداکثر تلاش مان را خواهیم کرد و می خواهیم بدانیم: این حکم های اعدام بر چه مبنای حقوقی صادر می شود؟ چه ارگان حقوقی بر این اعدام ها نظارت می کند؟ چگونه عدالت قاضی بررسی می شود؟ چرا این احکام در دادگاهای غیر علنی و عموما بدون حضور وکیل صادر می شود؟ مادران پارک لاله (مادران عزادار ) که از 6 تیر ماه 88 در پی یک فراخوان عمومی در پارک لاله جمع شدند تا آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی و محاکمه آمران و عاملان جنایات صورت گرفته در دادگاه علنی را خواستار شوند، نیز با ضرب و جرح و دستگیری مواجه شدند و هم اکنون یک نفر از آنها به نام ژِیلا کرم زاده مکوندی در زندان اوین بازداشت است و ده نفر دیگر به احکام سنگین محکوم شده اند که برخی احکام تایید و برخی منتظر دادگاه تجدید نظر هستند، اما آنان مصمم تر هم پیمان شدند تا با لغو مجازات اعدام و دادخواهی تا رسیدن به خواست هایشان از پای ننشینند. آنها می خواهند برای جلو گیری از تکرار جنایات صورت گرفته در سال 88 و همه سال های به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، تمام کسانی که دستشان به خون فرزندان این مملکت آلوده شده و همه کسانی که دستور این آدم کشی ها و نسل کشی ها را داده اند و همه ناقضین حقوق بشر در دادگاهی مردمی و آزادانه و علنی محاکمه و مجازات شوند تا در آینده هیچ مادری در انتظار بازگشت فرزندش چشمان اش دوخته به در نماند و همه مادران این سرزمین بتوانند فرزند خود را در آغوش بگیرند و آرمان های او را زندگی کنند. مادران پارک لاله 22 خرداد 1391

Wednesday, June 6, 2012

حمایت شهر بولزانو از نرگس محمدی و نسرین ستوده

روز سه شنبه ۵ ماه جون   با تقاضای حامیان مادران پارک لاله/ایتالیا  و با تصویب شورای شهر بولزانو یک بانر  با عکس نرگس  محمدی و نسرین ستوده همراه شعار آزادی برای نرگس محمدی، نسرین ستوده و همه زندانیان سیاسی  به چهار زبان مختلف آلمانی ،ایتالیایی، انگلیسی و فارسی ،از بالکن شهرداری شهر بولزانو  آویزان شد نرگس محمدی ۲۱  ماه آوریل برای اجرای شش سال محکومیتش به زندان اوین به قسمت زندانیان سیاسی زن  برای یک شب منتقل شد .  بعد به انفرادی و  این روزها  به زندان زنجان  بند عمومی منتقل شده است .نرگس که بعد از  زندانی شدنش در سال ۲۰۱۰به فلج عضلانی مبتلا شده است اکنون و در این شرایط بیماریش حادتر  که حتی  قادر به ایستادن و حرف زدن نیست  و اقامت وی درزندان زنجان در شرایطی نامساعد و دور از امکانات مجهز پزشکی نگرانی در مورد سلامتی او را روز به روز بیشتر می کند. ما حامیان مادران پارک لاله با توجه به این نگرانی و در حمایت از نرگس، نسرین و تمامی زندانیان سیاسی /عقیدتی در ایران از بنیاد الکساندر لانگر تقاضای کمک و حمایت کردیم.  بنیاد الکساندر لانگر که جایزه ۲۰۰۹ خود را به نرگس محمدی تقدیم کرده بود. در باره آزادی نرگس بیانیه ای از همان اوائل زندانی شدنش به امضای شهروندان ومقامات شهرداری و استانداری و  دیگر مقامات گذارده بود,این بنیاد بارها از نرگس و دیگر زندانیان سیاسی ایران حمایت کرده  است . بدین ترتیب برای مقامات شهرداری نرگس محمدی  شخصی آشنا بود وبه  تقاضای  حامیان مادران خیلی زود جواب مثبت دادند.  بنیاد در آخرین فراخوان ، با وخیم شدن حال نرگس از همه شهروندان ایتالیا خواست که  نرگس را حمایت کنند. . امضا کنندگان این فراخوان از  شهروندان عادی تا سناتورها و نمایندگان مجلس، شهردار و استاندار استان بولزانو  و همچنین شخصیتهای دیگر بوده اند. در همین رابطه شهر فلورانس هم این فراخوان را تایید کرده است و همینطور استان توسکانا که مرکز آن فلورانس می باشد.  یکی از سناتورهای امضا کننده فراخوان، سناتو مارچنارو، که رئیس کمیسیون حقوق بشر سنای ایتالیا می باشد.ایشان صبح سه شنبه ۵ جون در ملاقاتی با سفیر ایران  در ایتالیا  علی حسینی  ، با نشان دادن امضا ها، تقاضای آزادی نرگس را نمود و سفیر ایران  به او گفته است که این تقاضا را به گوش مسئولان مربوطه  خواهد رساند.   در ملاقات طولانی که دو ساعت به طول کشید مطالب دیگری هم مورد گفتگو قرار گرفت از جمله مجازات اعدام و وضعیت حقوق بشر در ایران و تقاضا شد که یک گفتگو یی  و رویارویی از جوانب مختلف در  انجام شود نرگس و نسرین نماد  عدالت و آزادی طلبی هستند و هر دو در شهر بولزانو جایزه گرفته اند و هر دو برای مراسم جایزه ممنوع الخروج بوده اند.  نسرین برنده جایزه حقوق بین الملل ۲۰۰۸ و نرگس برنده جایزه بنیاد الکساندر لانگر ۲۰۰۹ بوده اند بهمین دلیل شهر بولزانو در حمایت از آنان با گرمی این خواسته را قبول کرد  مردم ایتالیا روز بروز بیشتر با مسائل ایران آشنا می شوند و  کنجکاو مسائل ایران هستند  و در روز نصب این بانر هم با محبت  و حمایت همراه ما بودند ، البته این بانر برای سه ماه (گر چه امیدواریم قبل از سه ماه هر دوی آنها آزاد شوند) از بالکن شهرداری آویزان خواهد بود  و مطمئنن تعداد زیادی از ایتالیائیها آن را خواهند دید و در موردش صحبت خواهد شد. گزارش از این برنامه از تلویزیون بولزانو هم پخش شد..  ما حامیان مادران پارک لاله  خواهان  آزادی فوری و بی قید و شرط نرگس محمدی ، نسرین ستوده و دیگر زندانیان سیاسی و عقیدتی می باشیم. و همچنین خواهان لغو فوری احکام اعدام و محاکمه آمران و عاملان جنابیات 33 ساله اخیر در ایران در دادگاهی علنی ، عادل و مورد اعتماد مرم می باشیم و تا رسیدن به خواسته های خود به اعتراضاتمان ادامه  خواهیم داد.،

Wednesday, May 30, 2012

Imprisonment of Jila Karam Zadeh Makvandi after her sentencing

http://www.madaraneparklale.org/2011/12/imprisonment-of-jila-karam-zadeh.html
Increasing pressures on The Mothers of Laleh Park and the arrest of Jila Karam Zadeh Makvandi The Mothers of Laleh Park - This morning, December 27, 2001, Jila Karam Zadeh Makvani, who had gone to the Passport Offoce to take care of the paper work for her passport application, was arrested by the security personnel of that organization and was taken to Evin prison to serve her 2 years with parole sentencing and was transfer to the women's section. Jila Karam Zadeh Makvani, one of The Mothers of Laleh Park, had been arrested before, on February 8, 2009 at home and had spend 34 days at ward 209 of Evin Prison and was later released with a 50 million Toman bond. There was a preliminary court hearing to investigate the charges on January 2010, which sentenced her to four years with prole on April 9, 2011. The appeal court finally reduced the sentence to 2 years without and 2 years with prole, applicable in 5 years, which could be served from the time of the sentencing on September 13, 2011. The Islamic Republic has increased the pressures on The Mothers of Laleh Park and has made the repercussions against theirs and their supporters activities more sever. Other examples of this are the sentences against Leila Seifalahi and Jila Mahdavian. Jila Karam Zadeh Makvani is a poet and one of The Mothers of Laleh Park. It's all up to Ernesto... My hands are trembling My legs even more My heart is beating like crazy And the answer to the puzzle is not revealing itself to me It's all up to Ernesto He's not taking his eyes off me Staring from the frame on the wall If he says stay, I'll stay Bound to.. The public love A poem by Jila Karam Zadeh Makvani https://www.facebook.com/notes/%DA%A9%D9%85%D9%BE%DB%8C%D9%86-%D8%AA%D9%84%D8%A7%D8%B4-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%DA%98%DB%8C%D9%84%D8%A7-%DA%A9%D8%B1%D9%85%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%85%DA%A9%D9%88%D9%86%D8%AF%DB%8C/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D8%B6%DB%8C-%DA%A9%D9%85%D9%BE%DB%8C%D9%86-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%DA%98%DB%8C%D9%84%D8%A7-%DA%A9%D8%B1%D9%85%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%85%DA%A9%D9%88%D9%86%D8%AF%DB%8C-%D8%B1%D8%A7-%D8%A7%D9%85%D8%B6%D8%A7-%DA%A9%D9%86%DB%8C%D8%AF/369483793110971

Saturday, May 19, 2012

Madri di Park laleh chiedono: Unitevi a noi nella nostra protesta contro queste ingiustizie!

http://www.mpliran.com/2012/05/blog-post_18.html
Amabili e liberi iraniani,organizzazioni internazionali per i diritti umani, attivisti politici e attivisti per i diritti civili! Unitevi a noi nella nostra protesta contro questa ingiustizia! Dopo le proteste delle Madri di Park Laleh a 33 anni di omicidi e crimini commessi da Repubblica Islamica, e la loro di solidarietà con le madri in lutto, pressioni, minacce, detenzioni, e pesanti pene detentive e incarcerazioni continuano. con il continuo della pena detentiva per le madri di Park Laleh , la Repubblica Islamica sta dimostrando chiaramente il suo alto livello di violazione dei diritti umani, e il suo disprezzo per la libertà e la giustizia. Non ancora passato la notizia della pena detentiva per Jila Karmzadeh Makvandi, Leila Seyfollahi, Nader Ahsani, Omolbanain Ebrahimi, Jila Mahdavian, Maryam Najafi, e Mansoureh Behkish, abbiamo ricevuto la notizia cdella pena detentiva ordinati per tre altre persone , Hakimeh Shokri, Neda Mostaghimi, e il signor Ramezani (padre di Ramin Ramezani, ucciso sulla strada nel 2009), e un altra persona Seyed Mohammad Ebrahimi, accusato di collaborazione con le madri di Park Laleh . La condanna detentiva per Jila Karamzadeh Makvandi, Leila Seyfolahi, e Nader Ahsani sono state confermate dalla Corte d'Appello e Jila Karmzadeh è stata arrestata 27 dicembre 2011. Le condanne delle altre di Park laleh sono nelle tribunali dei magistrati. Noi, madri di Park laleh siamo molto preoccupati per la situazione attuale. Quanto queste ingiustizie possono continuare e noi in silenzio? Ogni giorno vediamo la pressione su queste madri e le loro famiglie e loro sostenitori . diventa sempre più difficile al punto che persino essere solidale con le madri e le famiglie in lutto è considerato un crimine. Noi vogliamo sapere: Perché protestare contro le violazioni dei diritti umani è un crimine? Perché nel nostro paese, l'Iran, le persone non hanno il diritto alla libertà di parola e di pensiero? Perché mostrare solidarietà con dolore e lutto di esseri umani è considerato un criminePerché gli avvocati non hanno il diritto ​​di difendere i loro propri clienti e sono e vengono considerati criminaliNoi, le Madri di Laleh Park, continueremo a far valere le nostre tre richieste fondamentali ed eterna: L'abolizione della pena di morte, la liberazione di tutti i prigionieri politici-ideologici, il perseguimento dei mandanti e degli agenti coinvolti in tutti i crimini commessi dalla Repubblica Islamica.Chiediamo il rilascio immediato e incondizionato di Jila Karamzadeh Makvandi, e per l'annullamento di tutti gli ordini giudiziari emessi per le Madri di Park Laleh. Facciamo appello a tutte le amanti della libertà, le richiedenti della giustizia , e persone oneste del Iran e in tutto il mondo, le organizzazioni internazionali per i diritti umani e attivisti politici e attivisti per i diritti civili a mostrare le gravi obiezioni a queste sentenze ingiuste e anti-umano scrivendo lettere di protesta e diffondendo la parola su queste ingiustizie. -------------------------------------------- Madri Park Laleh 16 Maggio 2012 --------------------------- Per Firmare la petizione ------------------------- https://docs.google.com/spreadsheet/viewform?formkey=dG14dWhiWm9FTzhDMHAzdVpEdDRoU1E6MQ -------------------------------------- https://docs.google.com/spreadsheet/viewform?formkey=dFRRWVM3ZmhuaWk1RXA3bmlMdU12bHc6MQ#gid=0

Friday, May 11, 2012

مادران ایرانی، مانند مادران آرژانتین برای حقوق بشر مبارزه می کنند

مادران ایرانی، مانند مادران آرژانتین برای حقوق بشر مبارزه می کنند
ریکاردو نوری
سخنگوی امنستی انترناشنال ایتالیا: منصوره بهکیش ۵۴ سال سن دارد. او بین سال های ۱۹۸۱(۱۳۶۰ شمسی) و ۱۹۸۸(۱۳۶۷ شمسی) یک خواهر، ۴ بردار و شوهر خواهرش را از دست داده است. چهار تن از آنها را در زندان های ایران و دو تن دیگر را در درگیری کشتند. همه شان در سال های جنایت بار ۶۰ تا ۶۷ خورشیدی کشته شدند. از اوت ۱۹۸۸ تا فوریه ۱۹۸۹ در زمان کوتاه بین آخر جنگ ایران و عراق و دهمین سالگرد انقلاب اسلامی در زندان های ایران بین ۴۵۰۰ تا۵۰۰۰ زندانی کشته شدند. نه تنها هیچ مقام مسئولی به این جنایات ضد بشری پاسخی نداد، بلکه بسیاری از کشته شدگان را به خانواده های آنها تحویل ندادند و در نتیجه خانواده ها نتوانستند عزیزانشان را به خاک بسپارند. خیلی از این قربانیان از سال های ۱۳۶۰ در گورستان خاوران در جنوب تهران به خاک سپرده شدند. از آنجا مادران خاوران شکل گرفت و منصوره یکی از آنهاست. به این صورت زندگی جدید او به عنوان یک دادخواه و فعال حقوق بشر شروع شد. این مادران و خانواده ها با گردهم آیی های خود در گورستان خاوران، باعث دردسر بودند، بیش از سی سال به صورت فردی و بیش از بیست سال به صورت دسته جمعی این کار را انجام می دهند و امسال در ماه مارس و روزهای پایانی سال که انتخابات مجلس هم نزدیک بود، از طرف ماموران با برخی از آنان تماس گرفته شد که به خاوران نروند. جعفر بهکیش برادر منصوره که از سال ۲۰۰۲ از ایران خارج شده برای امنستی اینطور تشریح کرد: همراهی خانواده های قربانیان نقض حقوق بشر دهه های قبل با خانواده های قربانیان سرکوب اخیر ماه جون ۲۰۰۹ از فردای اعتراض های مردم به انتخاب دو باره احمدی نژاد شکل گرفت. جنایات گذشته و حال به همه مردم ایران آسیب رسانده است. مقامات این را می دانند و سعی می کنند که از همبستگی خانواده ها جلوگیری کنند. می دانند که یک جنبش متحد یک تهدید جدی برای سیاست ظلم و ستم آنها می باشد. منصوره یک ارتباط بین گذشته و حال است. او یکی از مادران مادران عزادار است که بعد نام شان به نام مادران پارک لاله تغییر دادند.از زمان کشته شدن ندا آقا سلطان تا زمانی که به آنها باطوم زدند و بازداشت شان کردند، هر شنبه در این قسمت سبز تهران، خانواده های کشته شدگان، ناپدید شدگان و زندانیان سیاسی- عقیدتی اعتزاضات ۲۰۰۹، مثل مادران و مادر بزرگهای آرژانتین برای تظاهرات در سکوت دور هم جمع می شدند. منصوره بارها در خاوران و بهشت زهرا به طور موقت بازداشت شد و مورد بازخواست قرار گرفت. در ۲۹ اوت ۲۰۰۸ یک روز پس از شرکت در مراسم بزرگداشت یکی از کشته شدگان کشتار دسته جمعی سال ۶۷ در محل کارش، در ۵ دسامبر ۲۰۰۹ و هم چنین در ماه بعد دو بار به صورت دسته جمعی در پارک لاله و برای چهارمین بار در ۱۲ جون ۲۰۱۱ در مرکز شهر تهران بازداشت و با پرداخت وثیقه آزاد شد، ولی ماشین سرکوب قضایی روشن شده بود. به همین دلیل منصوره در خطر زندان چهارسال ونیم می باشد. او به دلیل حکمی که در ۴ آوریل از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران صادر شده است، به اتهام ارتباط و تبانی به قصد برهم زدن امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام محکوم شده است و این خطر وجود دارد که حکم اش در دادگاه تجدید نظر تایید شود. هم اکنون یکی دیگر از مادران پارک لاله نیز در زندان است، ژیلا کرم زاده مکوندی که از آواخر ۲۰۱۱ برای طی کردن دو سال حبس خود، در زندان خوفناک اوین بسر می برد، همراهی او با مادران پارک لاله برایش پیگرد قانونی ایجاد کرد. او نیز به جرم ایجاد یک سازمان غیر قانونی و فعالیت علیه امنیت ملی محکوم شد. لیلا سیف اللهی نیز حکم دو سال زندان را دارد.

Sei anni di carcere a Narges Mohammadi

http://www.alexanderlanger.org/it/0/3326 Non sono una criminale! - Sei anni di carcere a Narges Mohammadi - Un appello da firmare e diffondere 7.5.2012 La Fondazione Alexander Langer Stiftung denuncia la condanna a sei anni di carcere di Narges Mohammadi, iraniana, giornalista, vicepresidente e portavoce del Centro dei difensori dei diritti umani, presidente del comitato esecutivo del Consiglio Nazionale della pace e Premio Alexander Langer 2009. Narges Mohammadi è madre di due bambini ancora in tenera età ed è stata condannata a marzo dalla corte d'appello per il suo ruolo in prima linea nella lotta per la democrazia e i diritti umani in Iran. É stata incarcerata a Teheran il 21 aprile. La pittrice e attivista iraniana Parastou Forouhar, ospite in Sudtirolo il 3 e 4 maggio per presentare il suo libro “Das Land in dem meine Eltern umgebracht wurden” sostiene con la sua testimonianza l'appello per la liberazione di Narges Mohammadi e dei tanti altri “prigionieri di coscienza”. “Non sono una criminale, non ho mai commesso peccati per cui chiedere perdono!” Per firmare l'appello Il 5 marzo 2012 Narges Mohammadi, Premio Langer 2009, è stata condannata dalla corte d'appello a sei anni di carcere per la sua attività in difesa dei diritti umani in Iran. “Non sono una criminale e non ho peccati da farmi perdonare”, così reagisce l'attivista iraniana alla notizia. Già nel 2011 era stata condannata a 11 anni di carcere per “essere coinvolta in attività contro la sicurezza nazionale, per la sua partecipazione al Centro dei difensori dei diritti umani e propaganda contro il regime”. Il ricorso in appello si è ora concluso con una riduzione della pena e l'incarcerazione avvenuta il 21 aprile. Narges Mohammadi ha due bambini ancora in tenera età. La Fondazione Alexander Langer Stiftung si schiera al fianco della sua premiata, richiedendo la scarcerazione di Narges Mohammadi e di tutte le persone incarcerate per reati di opinione in Iran. “Queste persone, donne e uomini di ogni età, non rappresentano un pericolo per la sicurezza dell’Iran, bensì una ricchezza a cui l’Iran non può e non deve rinunciare per un vero sviluppo pacifico e democratico del paese” così Enzo Nicolodi, presidente della Fondazione Alexander Langer. A supporto di questo appello è stata avviata una raccolta di firme supportata da Human Rights International e Amnesty International. Una vita dedicata alla lotta per i diritti in Iran Nata nel 1972 a Zanjan, fin dagli anni universitari si attiva pubblicamente a favore del rispetto dei diritti delle donne e degli studenti. Nel 2001 sposa Taghi Rahmani, docente universitario, con cui ha due bambini. Subito dopo il matrimonio, Rahmani viene arrestato e passa due anni in detenzione. I ripetuti arresti del marito spingono Narges Mohammadi a denunciare la situazione dei detenuti per reati d’opinione. Per queste sue accuse viene incarcerata altre due volte. Da queste esperienze, Narges trae forza ed esperienza per assistere i dissidenti imprigionati e le loro famiglie. Nel 2008 viene eletta presidente del comitato esecutivo del Consiglio Nazionale della pace in Iran che si oppone a ogni logica militare o terroristica. Il “National Peace Council” vuole far conoscere al mondo l’esistenza di “un altro Iran” che si impegna per costruire pace, sicurezza, stabilità, attraverso la tolleranza e l'amicizia. Nel 2009, quando riceve il premio Langer, Narges Mohammadi è stretta collaboratrice di Shirin Ebadi, Premio Nobel per la Pace nel 2003, e vicepresidente del Centro dei difensori dei diritti umani. Attiviste esiliate, condannate e incarcerate e il Sudtirolo Tantissimi sono gli attivisti e le attiviste iraniane in esilio in tutto il mondo, ben 52 sono le donne incarcerate in Iran per reati di opinione. Il Sudtirolo è in vari modi in contatto con questo mondo di dissidenza e lo sostiene. Parastou Forouhar, attivista e pittrice iraniana residente da tempo in Germania, il 3 e 4 maggio 2012 è ospite della Fondazione Alexander Langer per due serate a Bolzano (Teatro Cristallo ore 18.30) e a Merano (Frauenmuseum ore 19.30). In queste due occasioni presenta il suo libro “Das Land in dem meine Eltern umgebracht wurden”. Partendo dall’omicidio politico dei suoi genitori, avvenuto alla fine degli anni '90, l'artista racconta in queste pagine il suo percorso di attivista e le odissee dei suoi viaggi in Iran, dove si reca ogni anno per commemorare l’assassinio dei suoi genitori. Insieme ad altre attiviste residenti in Sudtirolo, tra cui Sabri Najafi e Ghita Sadegi, si schiera accanto a Narges Mohammadi, dandole supporto e coraggio per affrontare questi momenti così difficili. “Con questo appello vogliamo dare il nostro supporto a tutti i dissidenti dentro e fuori l’Iran che stanno soffrendo e lottando per conquistare i diritti e la democrazia nel nostro paese”. “Non è possibile citarli tutti – aggiunge Sabri Najafi - “ma vogliamo ricordare un'altra iraniana premiata in Sudtirolo con il Premio Human Rights International, Nasrin Sotoudeh, avvocatessa, difensore dei diritti umani, attiva contro la pena di morte ai minorenni, che è in prigione dal 2010”. Link utili: http://www.alexanderlanger.org/it/797 http://www.alexanderlanger.org/it/652/3187 http://milionedifirme.blogspot.it/ http://www.persianicons.org/women/narges-mohammadi-serve-6year-prison/

Tuesday, May 1, 2012

شمع زندگی مادر رضا شهابی خاموش شد!

http://www.mpliran.com/2012/05/blog-post.html مادر رضا شهابی، زنی که باخاطره فرزندش، شمع زندگی اش خاموش شد! هر شب که خواب به سراغم می آید، از پنجره اتاقم به آسمان می نگرم و با ستاره ها که با دست و دل بازی در آسمان سوسو می زنند، حرف می زنم و آرزو می کنم که فردا طلوع خورشید خوشبختی من و هم وطنانم باشد. و هرصبح که پنجره را می گشایم، به امید اینکه این روز همان روز خوشبختی است .ولی باز روزی دیگر به پایان می رسد و سال هاست که خبرهای ناگوار و تلخ را می شنوم، تا به کی؟ آن روز کدامین روز است که خورشید برای ما طلوع کند. ولی در دلم کسی می گوید آن روز نزدیک است، امروز هم صبح دیگری بود و احوال یاران پرسیدن و امیدوار بودن، ولی امروز خاطره تلخی را شاهد بودم که دچار خفقانم کرد. قصه تلخ مادری که فرزندی برومند و پاک تقدیم این سرزمین کرد که با بازوان توانا نان کارگری بر سفره می نهاد و قلبی مهربان و بزرگ داشت. آری این فرزند رضا شهابی از کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی است که دو سال پیش در خیابان دستگیر و پس از تحمل ماه ها شکنجه و درد و ناراحتی و یازده ماه سلول انفرادی، به 6 سال حبس و پنج سال محرومیت از فعالیت اجتماعی و هفت میلیون تومان جریمه نقدی محکوم شد. مردی که برای دفاع از حقوق صنفی خود و همکاران و به خاطر مهربانی اش و خریدن قلم و کاغذ و دفتر برای فرزندان محروم این سرزمین، زیر شکنجه سلامتی اش را از دست داده و هم اکنون نیمی از بدن او بی حس و از کار افتاده است. درد آور است که همه فرزندان پاک این کشور به جرم مهربانی در زندان اند! این مرد فرزند پاک مادری است که اکنون زیر خروارها خاک خوابیده است و آرزوی دیدار فرزند را به گور برد و آنان که امروز بر مسند قدرت قوه قضاییه تکیه زده اند، آیا خود فرزندی دارند و یا پدر و مادری؟ کاش لحظه ای فکر می کردند که زنی زحمتکش با قلبی پاره پاره و چشم به راه فرزند نشسته، دریغ تا زمانی که قدرت در دستان ماست، عاطفه و انسانیت را با او کاری نیست! آیا اندیشده اید این زن، این مادر چه شبهایی با قلبی بیمار شمع وجودش در آرزوی فرزند چگونه سوخت و آب شد و عاقبت در شبی سرد و سخت زمستانی، به دور از نوازش های دست پر محبت پسرش خاموش شد! اگر چه ایران به داشتن چنین فرزندانی افتخار می کند، ولی چه کسی بیاد فرزندان رضا شهابی است؟ چه کسی به یاد می آورد همسر شجاع و فداکار رضا را که با فروش ترشی روزگار می گذراند، ولی سر جلوی نامردمان خم نمی کند. درود بر تو ای ایران، درود بر تو سرزمین من که چنین فرزندان شجاع و دلیری را در دامنت پرورانده ای. یکی از مادران پارک لاله یازدهم اردیبهشت 1391

Thursday, April 26, 2012

روز جهانی کارگر و روز معلم گرامی باد!

http://www.mpliran.com/2012/04/blog-post_26.html چه کسانی پاسخ گوی فشار روز افزون بر کارگران و معلمان معترض و خانواده های آنان هستند؟ امسال روز جهانی کارگر و روز معلم را در حالی گرامی می داریم که از یک طرف شاهد آزادی سرافرازانه ابراهیم مددی و منصور اسانلو از اعضای هیات مدیره سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی و پدرام نصراللهی و فرزاد احمدی از فعالان کارگری در تهران و هاشم خواستار از اعضای کانون صنفی معلمان در مشهد هستیم و از طرف دیگر به شدت نگران احکام اعدام تایید شده از جمله حکم اعدام عبدالرضا قنبری معلم دبیرستان یکی از مدارس پاکدشت هستیم. همچنین تعدادی از کارگران، فعالان حقوق کارگری و معلمان عزیزمان از جمله: رضا شهابی عضو هيأت مديره سنديکای شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و رسول بداغی، عضو هیأت مدیره کانون صنفی معلمان ایران هر یک به 6 سال زندان و 5 سال محرومیت از فعالیت‌ اجتماعی محکوم شده اند. کارگران و فعالان کارگری دیگری همچون شاهرخ زمانی، علی اخوان، علی نجاتی، ساسان واهبی واش، محمدحسینی، مهدی فراحی شاندیز، مهرداد امیر وزیری و معلمانی چون عبدالله مومنی، علی پور سلیمان، رسول بداغی و محمد داوری و ... در زندان به سر می برند و نبی الله باستان معلم زحمتکش به 5 سال تبعید در بروجرد محکوم شده است. امسال در آستانه روز کارگر و معلم شاهدیم که هزاران تن از کارگران و معلمان میهن مان، شغل خود را از دست داده اند و هر روز تعداد بیشتری از کارگران و معلمان از کار اخراج یا با تعطیلی کارخانه ها و مراکز فرهنگی یا با تعدیل نیروی انسانی به صف بیکاران می پیوندند. طبق اظهارات دبیرکل خانه کارگر، در سال گذشته یکصد هزار کارگر از کار اخراج شده اند. هر سال که می گذرد؛ تنگناهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بر مردم ایران بیشتر می شود و باز شاهدیم که کارگران و معلمان برای یک اعتراض ساده سندیکایی و صنفی به زندان های طولانی مدت محکوم می شوند و خانواده های آنان و فرزندان شان در بدترین شرایط معیشتی و روحی - روانی به سر می برند. در کنار این خبرها، انتصاب سعید مرتضوی مسئول جنایات کهریزک به ریاست سازمان تامین اجتماعی، یکی از حساس ترین سازمان های کشور که ارتباط تنگاتنگی با اکثریت نیروی کار کشور دارد، بسیار نگران کننده است. انتصاب وی به عنوان رئیس سازمان تامین اجتماعی توهین بزرگی به خانواده هایی است که فرزندان شان در زندان کهریزک مورد شکنجه قرار گرفته یا کشته شدند و خواستار محاکمه آمران جنایات کهریزک، به خصوص فرد مذکور شدند. در ادامه این سیاست، هر لحظه اخبار ناراحت کننده دیگری در مورد افزایش احکام اعدام و احکام سنگین برای دگراندیشان و همین طور کارگران و معلمان زندانی به گوش می رسد. فشار اقتصادی بر مردم بیداد می کند و هر روز این فشارها بیشتر و بیشتر می شود، تا جایی که مردم را از حق یک زندگی انسانی و شرافتمند محروم کرده اند. اینکه علت و چرایی این بحران و تورم و گرانی و اختلاف طبقاتی و تبعیض و رانت های اقتصادی و بیکاری و غیره و غیره چیست، موضوع مورد بحث ما نیست. ما از زاویه دیگری بدان می پردازیم. ما به نقض حقوق بشر، به بی عدالتی، به تبعیض و به پایمال کردن حقوق انسانی اعتراض داریم. ما می گوییم همه مردم از پیر و جوان و زن و مرد حق انتخاب نوع زندگی خود را دارند، حق تشکل دارند، حق اعتراض دارند، حق امنیت شغلی دارند، حق انتخاب دوست دارند، حق کار، حق تحصیل، حق سفر و حق انتخاب کردن و انتخاب شدن و حق یک زندگی آزاد و بدون تبعیض و انسانی دارند. ما می خواهیم بدانیم: - چرا کارگر و معلم نمی تواند از حقوق انسانی و صنفی خود دفاع کند؟ - چرا با یک اعتراض ساده از کار برکنار می شوند یا به زندان می افتند؟ - چرا پس از بیکاری هیچ مقام مسئولی پاسخ گوی شکایات آنان نیست؟ - چرا خانواده و فرزندان شان این چنین مورد ظلم و تعدی قرار می گیرند؟ - چرا اغلب کارفرمایان و دولت با قراردادهای موقت کار و نظام حق التدریسی، کارگران و معلمان را از داشتن امنیت شغلی محروم می کنند؟ - آیا اجرای عدالت یعنی قضاوت و مدیریت سعید مرتضوی ها و کشتن و حذف فرزاد کمانگرها؟ اینها و هزاران چرای دیگر سال هاست که در گوشه و کنار کشورمان به اشکال مختلف در فضای واقعی و زندگی روزمره کارگران و معلمان رو در رو با کارفرمایان و حکومتی ها و همچنین در فضای مجازی در سطحی گسترده در سراسر دنیا مطرح می شود، ولی هیچ مقام مسئول و عدالت خانه ای نیست که پاسخ گو باشد. اینکه کارگران و معلمان اخراج می شوند یا به زندان می افتند یک بُعد مساله است، بُعد دیگر مشکلاتی است که آنها و خانواده و فرزندان شان را گرفتارمی کند. از بیکاری، از نبود تأمین اجتماعی، از در به دری، از حراج خانه و کاشانه، از خودکشی و ... ذکر چند نمونه کافی است که به عمق این فاجعه انسانی و بی عدالتی پی ببریم. متاسفانه اخبار خودکشی کارگران در اثر فقر و اخراج از کار هر لحظه بیشتر به گوش می رسد: 1- "صبح روز يكشنبه 24مهر محسن احمديان كارگر توليد لبنيات شيران در شهر كرد دست به خودكشي زد. اين كارگر به علت فقر شديد مالي و عدم دریافت حقوق، خود را از ساختمان اداري اين كارخانه به پايين پرتاب كرد و در دم جان سپرد." 2- "مصطفی علیزاده، کارگر قسمت رنگ گروه بهمن (مزدا)، بعد از ظهر 12 بهمن 90 در محوطه کارخانه دست به خودکشی زد و جان باخت. علت خودکشی مصطفی علیزاده قرار داشتن نام او به همراه تعداد دیگری از کارگران در لیست اخراج پایان سال بوده است." 3- "منصور زارعی کارگر اخراجی کارخانه نساجی کردستان که حدود 42 سال سن داشت و بیش از 15 سال در شرایط سخت و زیان آور کارخانه نساجی در قسمت ریسندگی کار کرده بود. او به علت بیکاری و فقر ناشی از آن، در روز دوشنبه 15/12/1390 خودکشی کرد و به زندگی دشوار خود پایان داد." 4- "حسن وکیلی کارگر سنگ ُبر اهل شهر سنندج که حدود 40 سال سن داشت و دارای زن و دو فرزند نیز می باشد، در اولین روز از سال 91 به دلیل فشار زندگی در منزل خود واقع در محله عباس آباد این شهر خودکشی کرد و به زندگی دشوار خود پایان داد." ما مادران پارک لاله، ضمن تاکید بر سه خواسته همیشگی خود، از حقوق و خواسته های انسانی کارگران و معلمان دفاع می کنیم و خواستار لغو فوری احکام اعدام و آزادی فوری و بدون قید و شرط تمامی زندانیان کارگر و معلم هستیم. ما هر گونه فشار بر کارگران، معلمان، دانشجویان، وکلا، فعالین حقوق بشر، اقلیت ها، زنان، کودکان و مادران پارک لاله و حامیان آنها را که برای اعتراض به ابتدایی ترین حقوق خود مورد تعرض قرار گرفته اند، به شدت محکوم می کنیم. هم چنین بازداشت خودسرانه نرگس محمدی، نایب رییس کانون مدافعان حقوق بشر که با داشتن دو فرزند کوچک و بیماری شدید، هیچ گاه دست از تلاش برای اعتلای حقوق انسانی بر نداشت را نیز محکوم می کنیم و خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط او و تمامی زنان و مردان آزادی خواه کشورمان ایران هستیم.

Monday, April 23, 2012

بچه های عروسکی که بزرگ نشدند

نوشته ای از یک دوست که خود طعم تلخ زندان را چشیده است، در فیس بوک عکس از اعدامهای سالهای ۶۰ امروز عصر رفته بودم برای خرید، جلوی ویترین یک بوتیک ایستادم، یک پیرمرد و پیرزن هم جلوی ویترین ایستاده بودن و نگاه به مانکهای عروسکی داخل ویترین می کردن. پیرزن به پیرمرد می گفت: این علی، این اصغر، اینم احمد چند بار گفت این علی، این اصغر، اینم احمد و بعدش به پیرمرد گفت می بینی چقدر قشنگ شدن ولی حیف که عروسکین... فروشنده مغازه بیرون اومد و علتش رو پرسیدم، گفت بچه هاشون رو اعدام کردن الان چند ساله عصرها میان در مغازه من هی میگن این علی، این اصغر، اینم احمد... بعدش خندید... تو دلم گفتم آخه مردک خنده داره؟! جمهوری اسلامی چه تعداد علی و اصغر و احمد را در دوران حکومت خود به دار مجازات سپرده است...؟! به یاد اعدام بزرگ زنان و مردان این سرزمین در دهه 60... این مطلب را در وبلاگ حامد ابراهیمی نژاد دیدم و چند ساعتی من را به فکر فرو برد به همین خاطر تصمیم گرفتم روی فیس بوکم بذارم تا بقیه هم بخوانند. ......................................................... کامنت ها ... تلخ بود ... چیزی که هرگز نتونستم درک کنم اینه که چطور برای تماشای همچین لحظه ای اسف باری داوطلب می شن و از اون بدتر بچه هاشون رو می برن !!!!!! .... وای خدای من پس کی این چیزا تموم میشه؟؟؟؟ .... عکس مربوط به اعدامهای ایادی رزیم پهلوی سال 57 توسط تیم خلخالی است .اعدامهای دهه 60 تا 70 هرگز در ملع عام نبود ..... .. شاید شما درست بگید... من نقل قول از وبلاگ کردم و چیزی که برای این عکس نوشته شده بود را عینا آوردم، منم بعید می دونم عکسی از سال 67 جز یکی دو تا عکس که معروف هست از خاوران و قبرهای دست جمعی باقی مونده باشه... منم چیزی که شنیده بودم این بود که سال 67 اصلا در ملاءعام اعدامی نبوده... .... تمام اعدامها ی دهه شصت بسیار محرمانه ومخفیانه بود و حتی اکثرا در همان محل اصلی اعدام در زندانها هم نیود!!؟ .درواقع یکی از دلایل بسیار مخفی بودن این اعدامها هم این بود که مسئولین مورد خشم شدید رهبر وقت خمینی قرار گرفته بودند که اهای پس شما چیکار میکردید چر مخالفان اسلام و جمهوری اسلامی هنوز هستند؟ چرا شما اینها رو جمع نکردید و مسئولین اعدامهای وحشتناک را انجام دادند زیرا اماری که هر زندان و هر حاکم شرع از اعدام ارایه می داد برایش پوئن محسوب می شد .می خواستند اعدام ها خیلی مخفی باشد که هم مردم مطلع نشوند و هم خودشان فقط امار بدهند به تاریخ قبل از اعتراض رهبر...که یعنی ما بیکار نبودیم کشتیم مبارزه کردیم چون اماری که میدادند از تعداد کشته شده ها خیلی برای حفظ موقعیت شغلیشان مهم بود بسیاری از زندانیانی که سالها بود زندان بودند و داشتند حکم خودرا می گذراندند نیز کشتند .... البته سال 67 هم تعدادی از کسانی که به ایران حمله کرده بودند را در ملا عام اعدام کردند که آقای منتظری هم تائید کرده بود. این عکس شاید مال آن باشه باز خوبه علی و اصغر و احمد پسر هستند. داغ قلبم برای خانواده هایی تازه شد که به دخترشان قبل از اعدام تجاوز می‌شد و فردا ساک و کمی پول و شیرینی آقا داماد در خانه شان میداد. ... این ننگ حتی با اب کوثر هم از دامن این نظام پاک نمی شود و نخواهد شد ... حمله کنندگان یا همه در درگیری مسلحانه کشته شدند و یا زیر شکنجه های شدید رفتند برای اعتراف و لو دادن تشکیلات و طرح تواب سازی ... و مصاحبه ...انهایی که هیچ یک از این کار ها را قبول نکردند انجام بدهند اعدام شدند . .... هر حقیقت تلخ گزنده ای درباره تاریخمان و الان میتونم بگم زمان حالمان! حالمان را بد می کند اما باید من......... ! مرسی از تو که این حقایق تلخ را یاد آوری کردی ... ... نمی دونم باید این رو لایک کرد؟ وای که از درد حالت تهوع بهم دست می ده وقتی این صحنه ها رو می بینم. واقعا این درد رو فقط کسانی می تونن درک کنن که تا دیروز در یک سلول 2.5 در 2.5 با یک دوست هم سلولی و بعد فردا می فهمی که او دیگر نیست و اعدام شده...

Sunday, April 22, 2012

پیام هایی برای ژیلا کرم زاده مکوندی

پیام هایی برای ژیلا کرم زاده مکوندی مادران پارک لاله ایران- یکم اردی بهشت ماه، زادروز ژیلا کرم زاده مکوندی است. ژیلا شاعری ست که به جرم همراهی و همدردی با مادران داغدار به دوسال حبس تعزیری و دوسال حبس تعلیقی محکوم شده است و هم اکنون دوران محکومیت اش را در زندان اوین طی می کند. خانواده ژیلا، برخی از مادران پارک لاله و هم چنین تعدادی از دوستان وی، طرح ها، عکس ها و پیام هایی را به مناسبت تولد این زندانی سیاسی برای مان ارسال کرده اند که تعدادی از آن ها را انتخاب و منتشر کرده ایم. مادران پارک لاله ایران ضمن گرامی داشت زادروز این شاعر و همراه، خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط وی به همراه همه زندانیان سیاسی و عقیدتی هستند. به امید آن روز! تابستان در کوچ ام زمستان در خواب گمشده در پاییزم ! و بهار را هرگز ندیده ام فصل عاشقی من کی میرسد ...! (شعر از ژیلا کرم زاده مکوندی) **** 1 طرح از : فروغ کرم زاده مکوندی
2 اردی بهشت است، ماهی که بهشت بهار بر زمینِ تازه شده اردو می زند و زمین و زمان رخت نو بر تن بر ضیافت آفتابی می رود که از سرمای زمستان دیگر ماسیده نیست و چهره اش را ابرهای زایای فروردین نپوشانده اند. اردی بهشت است و پرندگان آزاد نغمه خوان، بال می افشانند و سوی به دیگر سوی می سپارند و مست از عطر شکوفه ها دل به دل بهار می دهند. اول اردی بهشت است و تولد توست. تو، که شاعر هر چه خوبی هست بودی. شاعر لحظه های آزادی و غم های بی کران انسان تنها شده ی امروز بودی. تو که در میان این جهان از خود بیگانه شده، یافته بودی خود را و می دانستی که جای بهار کجاست ، میان آن همه زمستان که بر ما می گذشت و سرمایش استخوان بر ما ترکانده بود. ژیلای عزیز! به بندت اگر چه خواسته اند، اما ندانسته اند که شوریدگی و روشنی ذهن تو از سیم خاردارهایشان چون شاپرکی می گذرد و درست همین جا در میان دوستان ات به هر کجای این جهان که باشند می نشیند و امید به راه نیمه رفته را در دل هایشان زنده می دارد تا تو وهاتو باز آیید و باز این قافله یاران اش را دریابد. زمان می گذرد با گام های توانایش و این روزهای تاریک را از ما دور خواهد کرد، و چون یک روز به بهاری چنان که می خواستی اتراق کند، تو نیز با ما خواهی بود و آن روز نه دور است و نه دیر. این جا کنارت ایستاده ایم . ببین! شایان ***** 3 ژیلای عزیزم چند سطری به بهانه روز تولدت می نویسم. اینک که شکوفه ها زیبایی خود را عیان کرده اند و می دانم که تو چقدر بهار را و دیدن شکوفه ها را دوست داری. چقدر جای تو خالی است. تو زاده بهاری، روحت به لطافت نسیم بهاری است و به خاطر همین نازک طبعی و احساسات پاک هم اکنون در آن سوی دیوارهای ستبر اوین اسیری. بهار که سرشار از زندگی و تازگی است و بهاری بودن با شب های ظلمانی و دراز زمستان و جمود و سردی جانفرسای آن سرسازش ندارد. زمستانیان می دانند که رفتنی هستند، بهار گر چه ملایم ولطیف ولی سرسخت و استوار وظیفه ی خود را پیش می برد. تو و دیگر زنان و مردان آزاده ی میهنم که چندیست در چنگ سیاه کاران ستم گر گرفتارید یادآور بهاری باشکوه هستید و بدون شک پیروز و سرفراز. دل من گواهی می دهد که پیروزی شما بسیار نزدیک است. به امید سرآمدن زمستان دیجور و شکفتن بهارانی که باردار آزادی و عدالت و دادخواهی برای میهن عزیزمان ایران است. دلتنگ از نبودنت و آرزومند رهایی تمام زندانیانی که برای داشتن میهنی آزاد دربند هستند تولد تو نازنین را تبریک می گویم. لیلا **** 4 ژیلای نازنین، امروز که به تو فکر می کردم یا دم آمد باید بگویم تو لدت مبارک باشد و برای تو آرزوی آزادی کنم که بقول فروغ: دست هایم را در با غچه می کارم سبز خواهم شد میدانم میدانم میدانم و پرستوها در گودی انگشت های جوهریم تخم خواهند گذاشت عزیز رهرو پرنده ها چقدر دردناک است در قفس باشی آرزو می کنم روزی قفس ات بشکند ودر روز تولدت در آغوشت بگیرم بهاران بودن در کنارت خجسته باد تیسا **** 5 اگر بهار فصل شکوفه هاست اردیبهشت ماه عشق وعاطفه هاست و ژیلای عزیز در این روز دوم اردیبهشت از ماه عشاق به دنیا آمده است. از او دو سه خطی برکاغذ میتوان نوشت: غرض گفتن تولدت مبارک است ای یار و به امید روزهایی که دیوارها فرو ریزد و نام زندان و زندانی که درکتاب ها و قصه ها خط خورده است، به بهانه تولدت هزاران شمع بیافروزی از برای عشق وعاطفه و آزادی ناهید **** 6 ژیلا جان، دوست و همراه نازنین همگی ما، تولدت مبارک باد! تو در بهار و دوم اردیبهشت زاده شده ای و آرزوی قلبی ام است که همواره بهاری بمانی. تو را به خاطر طبع لطیف و حس انسان دوستی ات به چهار سال زندان محکوم کردند. دو سال در اوین و دو سال در زندانی بزرگ تر که همه ما سال هاست در آن به بند کشیده شده ایم. هر چند در پشت دیوارهای بلند و در سلول های تو در تو یا در سالن های سرد و بی روح حبس شده ای، ولی ما می دانیم که همچنان عاشق خواهی ماند و با روحیه بالا زندگی را برای خود و دیگران شیرین خواهی کرد، هرچند تلخ ترین لحظات را جلوی چشم ات بیاورند. تو آنقدر توانایی داری که از آن چهار دیواری بسته که در آن دور از عزیزان و یارانت هستی، به بهترین شکل ممکن بهره جویی و شعر بسرایی و حکایت زندان زنان را با کلماتی زیبا یا با تصاویری تاثیرگذار ثبت کنی، هرچند نتوانی آن اشعار را به چاپ برسانی، ولی می دانیم که این شعرها در قلب تو حک خواهد شد و پس از آزادی زبان به به زبان در سراسر دنیا خواهد گشت تا بدانند که حکومت اسلامی چه بر سر زنان آزادی خواه ما آورده است. عزیزم اطمینان دارم که در آنجا نیز دوستان زیادی خواهی یافت، همان طوری که در اولین و دومین دستگیری جمعی، دوستان زیادی پیدا کردی. نازنینم، تو در راه انسانیت گام برداشته ای و دشمنان تو را به زندان محکوم کرده اند، همان طوری که همه ما به زندانی بزرگ تر به نام جمهوری اسلامی محکوم هستیم، ولی بدان که تحمل انسان هم حدی دارد و به زودی همه دیوارهای زندان توسط مردم شکسته خواهد شد. اطمینان داشته باش که روز آزادی نزدیک است و آن موقع تو و تمامی ما شاکیان در دادگاه خواهیم نشست و حاکمان به عنوان متهم، باید پاسخ گوی تمامی اعمال ننگین شان باشند. كه بود سرو را تبر زد!؟ كه بود مادر را جامه سياه به تن كرد !؟ كه بود به دل رنگ سياه زد!؟ كه بود آتش به جان ما زد!؟ ستاره **** 7 ژیلا جان تولدت مبارک ، هرگز چهره ی نازنینت را فراموش نخواهم کرد، به این امیدم که هر چه زودتر ترا در آغوش بگیرم تا تولد دوباره بهار را با هم جشن بگیریم ، برایمان آواز بخوانی، از عشق، از دوستی، از انسانیت، و ... ژیلا جان تو با اشعار کوتاه و پر معنایت هر جایی که نمی توانستم احساسم را بیان کنم چه خوب بیان می کردی به سقف میخکوبم در دهان زخمی به دست و پا بندی شنودم سین جیم ام آوازم در نای بریده . . . ویدا **** ژیلای نازنین تو را با صدای زیبا و دلنشین ات که مثل غچه گل نرم ونازک بود اولین بار در آن روزهای بازداشت دیدم و شناختم و از همان جا این دوستی شکل گرفت و بعدها در همدردی ها تبدیل به پیوندی عمیق گردید. بارها اشک های تو را در دیدن رنج خانواده های زخم خورده از بی داد از نزدیک دیدم که ناشی از عشق و علاقه ای است که به مردم داری و می دانم زندان را نیز تبدیل به فرصتی برای نشان دادن این عشق به هم بندان می کنی. ما یاران تو به یادت هستیم و باور داریم که بزودی بر شانه های همان مردمی که عاشقانه دوستشان داری آزاد خواهی شد. دیر نیست ! ماندانا

Friday, April 13, 2012

Kouhyar Goudarzi è stato liberato temporamente su un cauzione di 100.000.000 Tuman

http://chrr.biz/spip.php?article17688 i
Koohyar Goudarzi attivista dei diritti umani in Iran è stato liberato temporanamente su un cauzione di 100.000.000 di Tuman Kouhyar era arrestato 31 Luglio 2011 è per tanto tempo non era confermato suo arresto dalla giustizia iranina . L'stesso tempo la sua madre era arrestata in Kerman per non apoggiare il figlio. Kouhyar per 50 giorni è stato in isolamento e per tre mesi non ha potuto avere contatti con la sua famiglia .Lui è condannato a 5 anni di carcere. Oggi dopo 8 mesi che è passato in carcere in Evin, temporanamente è stato liberato. 24 فروردین 91 کوهیار گودرزی آزاد شد کليد واژه ها : زندانيان سياسي کمیته گزارشگران حقوق بشر- کوهیار گودرزی، فعال حقوق بشر، دقایقی پیش با سپردن قرار وثیقه 100 میلیون تومانی از زندان آزاد شد. گودرزی که چندی پیش از سوی دادگاه به تحمل 5 سال حبس تعزیری و تبعید به زندان شهرستان زابل محکوم شده بود، امروز پس از هشت‌ماه حبس در بند 209 زندان اوین، به طور موقت آزاد شد. کوهیار گودرزی، روز 9 مردادماه 90 در تهران دستگیر و بیش از 50 روز در سلول انفرادی به سر برد. وی به مدت سه ماه از حق تماس با خانواده‌اش محروم بود و تا آخرین روز بازداشت خود، هیچ‌گونه ملاقاتی با خانواده‌اش نداشت.

Wednesday, April 11, 2012

Mansoureh Behkish ,attivista dei diritti umani e una delle sostenitrici delle Madri in Lutto (madri di Parco Laleh ) è stata condannata a quattro anni e mezzo di carcere.

A seguito degli arresti e delle repressioni degli attivisti politici e sociali in Iran, Masoumeh Behkish , 54 enne,
è condannata a 4 anni 6 mesi per "associazione illegale e azioni di cospirazione contro la sicurezza nazionale, tramite la fondazione del gruppo delle Madri di Lutto", (secondo l'articolo 610 della legge penale islamica) e per "propaganda contro il regime" (secondo l'articolo 500 della legge penale islamica) Masoumeh Behkish era una delle oppositrici alle esecuzioni di massa negli anni 80 in Iran ed è stata interrogata diverse volte dalla parte polizia Iraniana. In diversi episodi è stata arrestata. Nel settembre 2008, il giorno dopo del funerale di uno dei parenti delle vittime dell'estate del 1988, è stata arrestata mentre tornava dal suo ufficio in Banca di Karafarinan, poi è stata liberata dopo 3 giorni. E' stata licenziata ma è riuscita a tornare al lavoro con l'aiuto della Banca Centrale Iraniana ma dopo qualche mese è stata arrestata un altra volta (5 Decembre 2009) insieme ad altre ventotto sostenitrici delle Madri di Parco Laleh. La terza volta, nel 8 Gennaio 2010, è estata arrestata per qualche giorno. Diverse altre volte è estata arrestata anche nel cimitero di "Behesht-e Zahra". Le è stato vietato lasciare il paese nel 17 marzo 2010 mentre usciva dall'Iran per visitare la sua famiglia all'estero (restrizione tuttora in vigore). La sua udienza si è tenuta la mattina del 25 dicembre, presieduta dal giudice Salavati. Alle ore 20:00 del 12 giugno 2011 è stata identificata ed è stata arrestata dalle forze di sicurezza femminile in un angolo di via Yousef Abad e via Fatemi e poi è stata trasferita al carcere di Evin nel sezione 209, sotto diversi interrogazioni e pressione psicologica. Noi firmatari di questa richiesta, oltre alla protesta per la condanna emessa nei confronti di Mansoureh Behkish, crediamo che le condanne emesse dai "tribunali della rivoluzione" sono basilarmente disumani e in questo caso specifico più di ogni altra cosa l'obiettivo principale dell'emissione di queste condanne è porre sotto forte pressione la signora Mansoureh Behkish e fermarne le attività per i diritti umani e creare un clima di paura e terrore tra gli attivisti e le famiglie delle vittime. Noi, attivisti politici per diritti sociali e umani ricordiamo gli impegni del Governo iraniano sui diritti umani come ad esempio il riconoscimenti della libertà di pensiero e di espressione riportato nell'articolo 19 della Dichiarazione Universale dei Diritti Umani e nei commi 1 e 2 dell'articolo 19della Convenzione internazionale sui diritti civili e politici, e chiediamo l'annullamento di tutte le condanne della signora Behkish Campagna di protesta per la condanna alla prigionia di Mansoureh Behkish. https://www.facebook.com/mansourehbehkish/posts/379431878746260

Monday, April 9, 2012

A Harsh Prison Sentence Against A Mourning But Determined Woman!

http://www.madaraneparklale.org/2012/04/harsh-prison-sentence-against-mourning_09.html
A Harsh Prison Sentence Against A Mourning But Determined Woman!"> A Harsh Prison Sentence Against A Mourning But Determined Woman! The news of the sentencing of Mansoureh Behkish to four and a half years prison on April 4, 20012, not only drew attention from national and international news agencies in a couple of hours, but caused some immediate condemnations from human rights organizations, including The International Federation of Human Rights League andthe World Organization Against Torture. Mansoureh Behkish is being sentenced for seeking justice for her six close family members who were killed by the Islamic Republic in the 80's, while she is responsible for the care of her 91 year old mother. Although the courts of the Islamic Republic are known for unfair sentences, what causes this one to create a world wide reaction, is that showing solidarity with other mournful mothers and families is considered as "conspiring against social security" and "propaganda against the regime".! These families who have lost their loved ones in the 80's and during the Green movement, used to gather in Laleh Park in Iran holding candles, flowers and photos of their children, and were known as Mournful Mother of Iran or Mothers of Laleh Park. Although unlawful and harsh sentences made by judicial system in Iran is not rare, it still is hard to hear another case and not to be astonished,. How can one get accustomed to witnessing the imprisonment of lawyers, or human rights activists, only for the crime of defending their clients, or regarding for human values? How can we not to get outraged every time we hear showing solidarity with mournful mothers or seeking justice for their lost loved one is considered as a crime? Jila Karamzadeh Makvandi ,a poetess, is also another supporter of the Mourning Mothers, who is now behind bars only for attending the peaceful gatherings at Laleh Park to show her solidarity to them.. Many other of these mothers and women as well, are being intimidated or forced to flee the country with heavy sentences and every day harassment. Mansoureh Bahkish had been threatened, interrogated and illegally imprisoned many times in the past, only for going to Khavaran or Behesht Zahra cemeteries or participating in vigils along with other Mourning Mothers at Laleh Park. Once in Summer 2008 she was arrested insultingly at work, just because the day before, she had participated in a commemoration ceremony with “Mothers of Khavaran”. Although this arrestment did not last more than 3 days, it coasted her losing her job at the bank. She was also arrested two times in support of other Mournful Mothers at Laleh Park ; on December 5, 2009, with twenty eight other mourning mothers, and once again on January 9 ,2010 with twenty nine other Mothers of Laleh Park . She was also arrested on January 12, 2010 on the street and spent one month in solitary and was finally released with a heavy bond. The International Solidarity with The Mothers of Laleh Park strongly condemns inhumane sentences against the supporters of The Mothers of Laleh Park like Mansoureh Behkish, Jila Karamzadeh Makvandi and others. They also like always stresses on their demands for freedom of all political-conscience prisoners, abolishment of the death penalty and the trial of all those involved in the crimes of The Islamic Republic in an open and fair court. This campaign is firmly asking the Islamic regime to stop the illegal arrests and harassment against the family members of those killed and abused and at the same time, seeks help from all conciseness people of the world to demand from the regime to respect the International Human Rights Charter and its international treaties. The rulers of Iran must know that the response to mothers seeking justice is not to put them behind bars and the bones of the thousand sons and daughters buried in Khavaran or Behesht Zahra cemeteries are awaiting justice.

حکم شرم آور زندان در پاسخ به دادخواهی زنی داغدیده ولی استوار!

http://www.mpliran.com/2012/04/blog-post_09.html خبر حکم چهار سال و نیم زندان منصوره بهکیش در روز 15 فروردین 1391 در طی چند ساعت نه تنها توجه بسیاری از خبرگزاری های داخلی و خارجی را به خود جلب کرد، بلکه اعتراض سریع بسیاری از فعالان و نهادهای حقوق بشری از جمله فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر و سازمان جهانی مبارزه با شکنجه را برانگیخت. زنی که به جرم دادخواهی شش تن از نزدیک ترین اعضای خانواده اش که در سال های 60 توسط حکومت جمهوری اسلامی به قتل رسیده یا اعدام شده بودند، اینک خود که مسئولیت نگهداری مادر 91 ساله داغدیده اش را نیز دارد، محکوم به زندان می شود. گر چه دادگاه های حکومت جمهوری اسلامی در صدور احکام ضد انسانی ید طولایی دارند؛ ولی آنچه خبر صدور این حکم شرم آور را سریع جهانی کرد، این است که همدردی با مادران و خانواده های جان باختگان دهه 60 و مادران عزادار کشته شدگان جنبش سبز و همراهی با مادران پارک لاله که با شمع و گل و عکس عزیزان جان باخته در پارک ها تجمع می کردند، "اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی" و "تبلیغ علیه نظام" محسوب می شود! هر بار می شنویم که وکیلی به جرم دفاع از موکل خود در زندان های جمهوری اسلامی در بند می شود، باز نمی توان حیرت نکرد! هر بار می شنویم که مدافع حقوق بشر دیگری به جرم آرمان های انسانی خود حبس و شکنجه می شود، باز نمی توان به شنیدن حدیثی دیگر از این دست عادت کرد! و هر بار می شنویم که مادر یا دیگر اعضای خانواده داغداری به جرم دادخواهی عزیزانش تهدید و زندان می شوند، باز نمی توان از این وقاحت در تحیر نماند! مگر نه این است که ژیلا کرم زاده مکوندی، این زن شاعر و از حامیان مادران عزادار، تنها به جرم همراهی با مادران پارک لاله، اینک در زندان به سر می برد و بسیاری دیگر از این مادران و زنان آزاده با احکام طولانی، مرتباً تحت آزار و پیگردهای غیر قانونی قرار می گیرند و یا ناچار به ترک وطن در دشوار ترین شرایط شده اند! مگر نه این است که منصوره بهکیش تنها به دلیل حضور در خاوران و بهشت زهرا، شرکت در مراسم یادبود یا در همراهی و همدردی با مادران خاوران و مادران عزادار بارها تهدید، احضار، و بازداشت می شود. یک بار در تابستان 1387 یک روز پس از شرکت در مراسم یادبود یکی از مادران خاوران، به شکلی بسیار توهین آمیز در محل کارش در بانک کارآفرین بازداشت می شود. این بازداشت سه روز بیشتر طول نمی کشد، ولی منجر به از دست دادن کارش می شود. در حمایت از مادران عزادار نیز دو بار دستگیر می شود. یک بار در 14 آذر 1388 به همراه 28 تن و بار دیگر در تاریخ 19 دیماه همان سال به همراه 29 نفر دیگر از مادران در پارک لاله تهران بازداشت می شود. همچنین در تاریخ 22 خرداد 1390 در خیابان ولی عصر تهران دستگیر و مدت یک ماه را در سلول های انفرادی بند 209 زندان اوین در حبس می ماند و تحت شدیدترین بازجویی ها قرار می گیرد و سرانجام با قید کفالت سنگین آزاد می شود. " همبستگی جهانی با مادران پارک لاله ایران" ضمن اعتراض شدید به حکم ضد انسانی منصوره بهکیش و دیگر همراهان مادران پارک لاله چون ژیلا مکوندی، مانند همیشه برخواست های برحق آن مادران پای می فشارد: آزادی تمامی زندانیان سیاسی- عقیدتی، لغو مجازات اعدام، و محاکمه عادلانه، علنی و مردمی آمران و عاملان جنایات صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی. این کارزار موکداً از حاکمان جمهوری اسلامی می خواهد به باز داشت های غیر قانونی و آزار و اذیت های خود سرانه خانواده های جان باختگان و آسیب دیدگان پایان داده و از دیگر سو دست یاری به سوی تمامی وجدان های بیدار جهان و نهادهای بین المللی حقوق بشری دراز می کند تا حکومت ایران را ملزم به رعایت مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر و عهد نامه های بین المللی خود در این خصوص بنمایند. حاکمان ایران باید بدانند پاسخ دادخواهی منصوره ها، حبس و زندان نیست و استخوان های هزاران فرزند خفته در خاوران ها و بهشت زهرا ها هم چنان در انتظار روز دادرسی فریاد می کشند. همبستگی جهانی با مادران پارک لاله ایران 21 فروردین 1391 0 0 comments: ارسال يک نظر

Thursday, April 5, 2012

Mansoureh Behkish è stata condannata a quattro anni e mezzo di carcere

http://www.madaraneparklale.org/2012/04/hrana-news-mansoureh-behkish-sentenced.html#more ....... Martedì, 3 aprile ............... Hrana - Attivista dei diritti umani e una delle sostenitrici delle Madri in lutto Iran (madri di Parco laleh ), Mansoureh Behkish, è stata condannata a quattro anni e mezzo di carcere, dalla sezione 15 della Corte Rivoluzione di Teheran. Secondo Hrana ( Agenzie delle notizie delle attivisti dei diriti umani), Mansoureh Behkish è stata condannata a 4 anni e mezzo di carcere , secondo l'Articolo 610 della legge penale islamica , per " riunioni e azioni di cospirare contro la sicurezza nazionale, organizzando il gruppo delle Madri di Lutto", è condannata a 4 anni 6 mesi, secondo l'articolo 500 della legge penale islamica , per "propaganda contro il regime". La sua udienza si è tenuta la mattina del 25 dicembre, presieduta dal giudice Salavati. Alle ore 20:00 del 12 giugno 2011, fu identificato e stata arrestata dalle forze di sicurezza femminile in un angolo del via Yousef Abad e via Fatemi e poi è stata trasferita al carcere di Evin da una stazione di polizia, come un caso speciale. È stata rilasciata nel pomeriggio del 9 luglio dello stess'anno dopo aver fornito una garanzia . L'arresto di Mansoureh Behkish è stata seguita da proteste allargate da organizzazioni umanitarie nazionali e internazionali per i diritti e di alcuni governi stranieri e la Federazione internazionale di organizzazioni dei diritti umani in un comunicato, ha condannato le forze di sicurezza e della magistratura per questo arresto. Questa attivista dei diritti umani è stata arrestata anche nel 2009, per il suo sostegno alle madri di Parco laleh. Mansoureh Behkish ha perso sei membri della sua famiglia nei 80 "esecuzioni di massa. Lei sta affrontando questa sentenza pesante , pur essendo responsabile della cura della madre. Alcune delle leggi giuridiche violate in questo caso; Il paragrafo 1, dell'articolo 19 del trattato internazionale civica e politica: Nessuno può essere abusata e mal trattato per le sue credenze politiche. Il paragrafo 2,dell'Articolo 19 del trattato internazionale civile e politica: Ogni individuo ha diritto alla libertà di espressione. Tale diritto include la libertà di ricerca, l'istruzione e la distribuzione di tutte le informazioni e idee senza alcuna limitazione, sia in forma orale, stampa, culturali e altre forme. L'Articolo 19 della Carta internazionale dei diritti dell'uomo: Ogni individuo ha diritto alla libertà di pensiero e di espressione. Per favore firmate questo petizione a favore di annullamento della Condanna a Mansoureh Behkish http://www.gopetition.com/petitions/repeal-the-prison-sentence-of-mansoureh-behkish-her-fam.html